آيه و ترجمه


فلما راءوها قالوا إ نا لضالون (26)
بل نحن محرومون (27)
قال اءوسطهم اء لم اءقل لكم لو لا تسبحون (28)
قالوا سبحن ربنا إ نا كنا ظلمين (29)
فاءقبل بعضهم على بعض يتلومون (30)
قالوا يويلنا إ نا كنا طغين (31)
عسى ربنا اءن يبدلنا خيرا منها إ نا إ لى ربنا رغبون (32)
كذلك العذاب و لعذاب الاخرة اءكبر لو كانوا يعلمون (33)

 


ترجمه :

26 - هنگامى كه (وارد باغ شدند، و) آن را ديدند گفتند: ما راه را گم كرده ايم !
27 - (آرى همه چيز به طور كامل از دست ما رفته ) بلكه ما محروميم .
28 - يـكـى از آنـهـا كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوئيد؟
29 - گفتند: منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بوديم .
30 - سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگر پرداختند.
31 - (و فريادشان بلند شد) گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم .
32 - امـيـدواريـم پـروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن را بجاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او دل بسته ايم .
33 - ايـنـگـونـه است عذاب خداوند (در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند.
تفسير
سرانجام دردناك صاحبان باغ سرسبز
ايـن آيـات ادامـه داسـتـان (اصحاب الجنة ) است كه در آيات پيشين گذشت صاحبان باغ بـه ايـن امـيد كه محصول فراوان خود را بچينند، و دور از نظر مستمندان جمع آورى كنند، و هـمـه را در انـحـصـار خويش گيرند، و حتى يك فقير بر سر اين خوان نعمت گسترده الهى ننشيند، صبحگاهان به راه افتادند اما بى خبر از اينكه صاعقه اى مرگبار شب هنگام درست در مـوقـعـى كـه آنـهـا در خـواب بـوده انـد بـاغ را تبديل به يك مشت خاكستر كرده است .
قرآن مى گويد: (هنگامى كه آنها باغ خود را ديدند چنان اوضاع به هم ريخته بود كه گفتند اين باغ ما نيست ، ما راه را گم كرده ايم )! (فلما راءوها قالوا انا لضالون ).
مـنـظـور از (ضالون ) ممكن است گم كردن راه باغ باشد، چنانكه در بالا گفتيم ، و يا گم كردن راه حق ، چنانكه بعضى احتمال داده اند.
ولى معنى
اول مناسبتر به نظر مى رسد.
سـپـس افـزودنـد: (بـلكـه مـا مـحـرومـان واقـعـى هـسـتـيـم ) (بل نحن محرومون ) مى خواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيم اما خودمان از همه بيشتر مـحـروم شديم ، هم محروم از درآمد مادى ، و هم بركات معنوى كه از طريق انفاق در راه خدا و به نيازمندان به دست مى آيد.
(در اين ميان يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوئيد): (قال اوسطهم ا لم اقل لكم لو لا تسبحون ).
نـگـفتم خدا را به عظمت ياد كنيد، و از مخالفت او بپرهيزيد، شكر نعمت او را بجا آوريد، و نـيازمندان را از اموال خود بهره مند سازيد؟ ولى شما گوش نكرديد، و به روزگار سياه افتاديد!
از ايـن آيـه اسـتـفـاده مـى شـود كـه در مـيـان آنـهـا فـرد مـؤ مـنـى بـود كـه آنـهـا را از بخل و حرص نهى مى كرد، و چون در اقليت بود كسى گوش ‍ به حرفش نمى داد، اما پس از اين حادثه دردناك ، زبان او گشوده شد، و منطقش تيزتر و برنده تر گشت ، و آنها را زير رگبار ملامت و سرزنش گرفت .
آنـهـا نـيـز لحـظـه اى بـيـدار شـدنـد و بـه گـناه خود اعتراف كردند، (و گفتند منزه است پـروردگـار مـا، مـسـلمـا مـا ظـالم و ستمگر بوديم ) هم بر خويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قالوا سبحان ربنا انا كنا ظالمين ).
تـعـبـيـر بـه (اوسـط) در آيـه قـبـل بـه مـعـنـى كـسـى اسـت كـه در سـرحـد اعـتـدال از نـظـر عـقـل و خـرد و دانـش بـاشـد، بـعـضـى آن را حـد وسـط در سـن و سال معنى
كـرده اند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه ارتباطى ميان سن و گفتن چنين سخن پرمحتوائى نيست ، ارتباط ميان عقل و خرد و چنين سخنانى است .
تـعـبـير به (لو لا تسبحون ) (چرا تسبيح خدا نمى گوئيد؟) از اين جهت است كه ريشه همه اعمال نيك ايمان و معرفة الله و تسبيح و تنزيه خدا است .
بـعـضى نيز تسبيح را در اينجا به معنى شكر نعمت كرده اند كه لازمه آن بهره مند ساختن محرومان است ، ولى اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد، و در مفهوم آيه جمع است .
و امـا تسبيح آنها قبل از اعتراف به گناه ممكن است از اين جهت باشد كه مى خواهند (خدا) را در مـورد ايـن بـلاى عظيمى كه بر باغشان فرود آمد و نابودش كرد از هرگونه ظلم و ستمى منزه شمرند، و بگويند خداوندا! اين ما بوديم كه بر خود و ديگران ستم كرديم و مستحق چنين عذاب دردناكى شديم ، اما كار تو عين عدالت و حكمت بود.
در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز قبل از اقرار به ظلم همين تسبيح ديده مى شود، چنانكه در داسـتـان يـونـس (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : موقعى كه در شكم آن ماهى عظيم قرار گـرفـت گـفـت : (لا اله الا اءنـت سبحانك انى كنت من الظالمين ). (معبودى جز تو نيست ، منزهى ، من از ظالمان و ستمگران بودم ) (انبياء 87).
البـته ظلم در مورد اين پيامبر بزرگ به معنى ترك اولى است چنانكه در تفسير همين آيه در جلد 13 گفته ايم .
ولى مـطـلب بـه اينجا خاتمه نيافت (آنها رو به هم كردند و شروع به ملامت و سرزنش يكديگر نمودند) (فاقبل بعضهم على بعض يتلاومون ).
و احتمالا هر كدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مى انداخت ، و او را شديدا سرزنش مى كرد كه تو عامل اصلى بدبختى ما شدى ؟ و گرنه ما اينقدر هم از خدا و عدالت بيگانه نبوديم !
آرى ايـنـچـنـيـن اسـت سـرنـوشـت هـمـه ظـالمـانـى كـه در چـنـگـال عـذاب الهـى گـرفـتـار مى شوند كه در عين اعتراف به گناه ، هر كدام سعى دارد عـامـل اصـلى بـدبـخـتـى خـود را ديـگـرى بـشـمـرد، شـايـد بـه ايـن دليـل كـه در ايـنـگـونـه مـوارد معمولا يكى پيشنهاد مى كند، و ديگرى تاءييد مى نمايد، و يكى اجراى آن را بر عهده مى گيرد و ديگرى با سكوت خود ابراز رضايت مى كند، ولى روشن است كه همه آنها شريك جرم و دخيل در گناهند.
سـپـس مـى افـزايـد: هـنگامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدند فريادشان بلند شد و (گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم )! (قالوا يا ويلنا انا كنا طاغين ).
آنها در مرحله قبل اعتراف به (ظلم ) و ستم كردند، و در اينجا اعتراف به (طغيان ) و در حـقـيـقـت طـغـيـان مـرحـله اى اسـت بـالاتـر از ظـلم ، زيـرا ظـالم مـمـكـن اسـت اصل قانون را بپذيرد ولى بر اثر غلبه هواى نفس ستم كند، اما طغيانگر اصلا زيربار قانون نمى رود و آن را به رسميت نمى شناسد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه ظلم اشاره به (ظلم بر خويشتن ) است ، و طغيان اشاره به (تجاوز بر حق ديگران ).
ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه عرب هنگامى كه با مصيبتى روبرو مى شود و يا مى خـواهـد اظـهـار انـزجـار از چـيـزى كـنـد گـاه (ويس ) مى گويد و گاه (ويح ) و گاه (ويل ) كه اولى در مصيبت خفيف است ، و دومى شديدتر،
و سـومـى اشـد آنـهـا اسـت ، و ايـن نشان مى دهد كه صاحبان باغ خود را مستحق شديدترين سرزنشها مى دانستند.
سـرانـجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو بـه درگـاه او آوردنـد، و گـفـتـنـد: (امـيـد اسـت پـروردگارمان گناهان ما را ببخشد، و باغستان بهتر از اين باغ بجاى آن در اختيار ما بگذارد) (عسى ربنا ان يبدلنا خيرا منها).
(چـرا كـه مـا بـه سـوى او روى آورده ايـم ، و بـه ذات پـاكـش دل بسته ايم ، و حل اين مشكل را نيز از قدرت بى پايان او مى طلبيم ).
(انا الى ربنا راغبون ).
آيـا بـه راسـتـى ايـن گـروه از كـار خود پشيمان شدند، و در برنامه خويش تجديد نظر كـردنـد، و تـصـمـيـم قـاطـع گـرفـتـنـد كـه اگـر در آيـنـده مـشـمـول نـعـمـت الهـى شوند حق شكر آن را ادا كنند؟ و يا مانند بسيارى از ظالمان كه وقتى گرفتار طوفان عذاب مى شوند موقتا بيدار مى گردند اما همينكه طوفان فرو نشست باز همان برنامه ها تكرار مى گردد؟
در ايـن زمينه در ميان مفسران گفتگو است ، آنچه از لحن آيه بعد احتمالا استفاده مى شود اين اسـت كـه توبه آنها به خاطر اينكه شرائطش جمع نبود پذيرفته نشد، ولى در بعضى از روايـات مـى خـوانـيم كه آنها از روى خلوص نيت توبه كردند، و خداوند توبه آنها را قبول كرد، و باغى بهتر به آنها عنايت
فرمود كه مخصوصا درختان انگور پربار با خوشه هاى بسيار بزرگ داشت .
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه عـنـوان يك نتيجه گيرى كلى و درس همگانى مى فرمايد: (عـذاب خـداونـد ايـنـگونه است ، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند) (كذلك العذاب و لعذاب الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون ).
شـمـا نـيـز اگـر بـه خـاطـر مـال و ثـروت و امـكـانـات مـادى مـسـت و مـغـرور شويد، و روح انـحـصارطلبى بر شما چيره گردد، همه چيز را براى خود بخواهيد، و نيازمندان را محروم كـنـيـد، سـرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت ، منتها يك روز (صاعقه ) آمد و آن باغ را آتـش زد، امـروز مـمـكـن است آفتهاى ديگر، و حتى جنگهاى خانمانسوز جهانى و منطقه اى اين نعمتها را بر باد دهد.
نكته ها:
1 - انحصار طلبى بلاى بزرگ ثروتمندان
انـسـان خـواه نـاخـواه عـلاقـه به مال دنيا دارد چرا كه گذران زندگى او به وسيله آن مى بـاشـد، و ايـن عـلاقـه در حـد اعـتـدال مـذمـوم نـيـسـت ، مـهـم آن اسـت كـه نـيـازمـنـدان را هم در امـوال خـود سـهـيـم كـنيد، نه تنها حقوق واجب الهى را بپردازد بلكه از انفاقهاى مستحب نيز خوددارى نكند.
مـخـصـوصـا در مـورد بـاغ و زراعـت در روايـات اسـلامـى دستور داده شده كه به نيازمندان حـاضر سهمى بدهند كه با اقتباس از آيه شريفه (و آتوا حقه يوم حصاده ) (حق آن را به هـنـگـام درو بپردازيد) (انعام 141) به عنوان (حق الحصاد) معروف شده است ، و آن حقى است غير از زكات معروف ، و منظور از
آن چـيـزى اسـت كـه هـنگام حضور مستمندان در موقع چيدن ميوه ، يا درو كردن زراعت به آنها پرداخته مى شود، و حد معنى ندارد.
ولى هـنـگـامـى كـه عـلاقـه بـه مـال و ثـروت در شـكل افراطى و انحرافى ظاهر مى شود صـورت انـحـصـارطـلبـى بـه خـود مى گيرد، و حتى گاهى بى آنكه خود نياز به چيزى داشـتـه بـاشد دوست دارد ديگران از آن محروم باشند! و به تعبير ديگر از منحصر بودن مـواهـب الهى به خودش لذت مى برد، و اين بلاى بزرگى است كه مخصوصا امروز هم در جوامع انسانى نمونه هاى بسيار دارد، و مى توان آن را يكنوع بيمارى خطرناك شمرد.
داسـتان (اصحاب الجنة ) و صاحبان باغستان كه در آيات فوق آمده ترسيم روشنى از روحـيه انحصار طلبى گروهى از ثروتمندان است كه چگونه دست به دست هم مى دهند، و بـراى مـحـروم سـاخـتـن نـيـازمـنـدان نـقـشـه مـى كـشـنـد، و دور از چـشـم آنـهـا بـه برداشتن مـحـصـول و اسـتـفـاده هـاى كـلان مـى پـردازند، ولى بسيار مى شود كه آه اين محرومان به صـاعـقـه هـاى سـوزانى تبديل مى گردد و خرمن زندگى اين ثروتمندان انحصار طلب را بـه آتـش مـى كـشـد، و بـسـيـار ديـده شـده اسـت كـه ايـن صـاعـقـه هـا در شـكـل انـقلابها ظاهر مى شود، و آنچه را آنها باور نمى كردند با چشم خود مى بينند، آه و فـريـادشان به آسمان بلند مى شود و دم از توبه و جبران خطاهاى گذشته مى زنند اما كار از كار گذشته است .
2 - رابطه ميان (گناه ) و (قطع روزى )
از داستان فوق ضمنا استفاده مى شود كه در ميان (گناه ) و (قطع روزى )
رابطه نزديكى است ، لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم :
ان الرجل ليذنب الذنب فيدراء عنه الرزق ، و تلا هذه الاية : اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين و لا يـستثنون فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون : (گاه انسان گناهى مى كند و روزى او قطع مى شود) سپس امام (عليه السلام ) آيات بالا را تلاوت فرمود:
(هـنـگـامـى كـه صاحبان باغ سوگند ياد كردند كه صبحگاهان ميوه ها را بچينند، و اجازه نـدهـند حتى يك نفر غير از آنها استفاده كند، اما بلائى از سوى پروردگارت در حالى كه آنها در خواب بودند بر آن باغ مسلط شد و آن را نابود كرد).
از ابـن عـبـاس نـيـز نـقـل شده كه (رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشنتر است ، چنانكه خداوند آن را در سوره ن و القلم (سوره مورد بحث ) بيان فرموده )!
آيه و ترجمه


إ ن للمتقين عند ربهم جنت النعيم (34)
اء فنجعل المسلمين كالمجرمين (35)
ما لكم كيف تحكمون (36)
اءم لكم كتب فيه تدرسون (37)
إ ن لكم فيه لما تخيرون (38)
اءم لكم اءيمن علينا بلغة إ لى يوم القيمة إ ن لكم لما تحكمون (39)
سلهم اءيهم بذلك زعيم (40)
اءم لهم شركاء فلياءتوا بشركائهم إ ن كانوا صدقين (41)

 


ترجمه :

34 - براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است
35 - آيا مؤ منان را همچون مجرمان قرار مى دهيم ؟
36 - شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟
37 - آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد؟
38 - كه آنچه را شما انتخاب مى كنيد از آن شما است ؟
39 - يـا ايـنـكـه عـهد و پيمان مؤ كد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را به نفع خود اختيار مى كنيد براى شما قرار مى دهد؟
40 - از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين مى كند؟
41 - يـا اينكه معبودانى دارند (كه آنها را شريك خدا قرار داده اند و براى آنان شفاعت مى كنند) اگر راست مى گويند معبودان خود را ارائه دهند.
تفسير
1 - بازپرسى كامل
مـى دانـيـم روش قـرآن ايـن اسـت كـه شـرح حـال زنـدگـى بـدان و خـوبـان را در مـقـابل هم قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند، و اين روش از نظر تربيتى بسيار مؤ ثر است .
طـبـق هـمـيـن روش بـعـد از ذكـر سرنوشت دردناك (اصحاب الجنة ) (صاحبان باغ خرم و سـرسـبـز) در آيـات گـذشـتـه بـه ذكـر حـال پرهيزگاران پرداخته مى گويد: (براى پـرهـيـزگـاران نـزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است ) (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم ).
بـاغـهـائى از بـهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجا است ، علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است .
ولى از آنـجـا كـه جـمـعـى از مشركان و ثروتمندان خودخواه بودند كه ادعا مى كردند همان طـور كـه در دنـيـا وضـع مـا عـالى است در قيامت نيز بسيار خوب است ، خداوند در آيه بعد شـديدا آنها را مؤ اخذه قرار داده بلكه محاكمه مى كند مى فرمايد: (آيا ما مؤ منانى را كه در برابر حق و عدالت تسليمند، همچون
مشركان و مجرمان قرار دهيم )؟ (ا فنجعل المسلمين كالمجرمين ).
(شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد)؟! (ما لكم كيف تحكمون )
هـيـچ انـسـان عـاقـلى بـاور مـى كـنـد سـرنـوشـت عـادل و ظـالم ، مطيع و مجرم ، ايثارگر و انـحـصـارطـلب ، يـكـسـان بـاشـد؟ آن هـم در پـيـشگاه خداوندى كه همه كارش روى حساب و برنامه حكيمانه است .
در سـوره فـصـلت (آيـه - 50 ) نـيـز اشـارهـاى بـه ايـن قبيل افراد كرده مى فرمايد: (و لئن اذقناه رحمة منا من بعد ضراء مسته ليقولن هذا لى و ما اظن الساعة قائمة و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى ):
(و هرگاه به او رحمتى از سوى خود بعد از ناراحتى بچشانيم مى گويد: اين به خاطر شـايـسـتگى و استحقاق من بودن است ، و گمان نمى كنم قيامتى برپا شود، و به فرض كه قيامتى باشد هر گاه به سوى پروردگارم بازگردم براى من نزد او پاداشهاى نيك است )!
آرى اين گروه مغرور و از خود راضى دنيا و آخرت را متعلق به خودشان مى دانند!
سـپـس مـى افـزايـد: (اگـر عـقـل و خرد، شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از (نـقـل ) بـر آن داريـد (آيـا كـتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد)؟! (ام لكم كتاب فيه تدرسون ).
(كه آنچه را شما اختيار مى كنيد و تمايل داريد از آن شما است )؟!
(ان لكم فيه لما تخيرون ).
شـمـا انـتـظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند، اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مى كند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است .
در آيـه بـعـد چـنـيـن ادامـه مـى دهـد: (اگـر شـمـا مـدركـى از عـقـل و نـقـل بـر ايـن ادعـا نداريد آيا عهد و پيمانهاى مؤ كدى بر ما داريد كه تا روز قيامت اسـتـمرار دارد كه هر چه را به نفع خود حكم مى كنيد براى شما قرار مى دهد)؟! (ام لكم ايمان علينا بالغة الى يوم القيامة ان لكم لما تحكمون ).
چـه كـسـى مى تواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گـردد، و هـر امـتـيـاز و مـقـامـى مـى خواهد بى چون و چرا به او بدهد؟! تا آنجا كه مجرمان همرديف مؤ منان شوند.
بـاز در ادامـه اين پرسشها كه راهها را از هر سو به روى آنان مى بندد مى افزايد: (از آنها بپرس كداميك از آنان تضمين مى كنند كه مجرمان و مؤ منان يكسان باشند يا هر چه آنها مى خواهند خدا در اختيارشان بگذارد) (سلهم ايهم بذلك زعيم ).

و در آخـرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مى فرمايد: (يا اينكه آنها معبودانى دارند كه نـزد خـداونـد بـراى آنان شفاعت و حمايت مى كنند، اگر راست مى گويند آنها را بياورند و معرفى كنند)! (ام لهم شركاء فلياتوا بشركائهم ان كانوا صادقين ).
آيـا آنـهـا كمترين دليلى دارند بر اينكه بتها اين جمادات كم ارزش و بى شعور و شريك خدا و شفيع درگاه اويند؟
بعضى از مفسران (شركاء) را در اينجا به معنى (شهداء) (گواهان ) گرفته اند.
بـه ايـن تـرتيب در يك جمعبندى از مجموع آيات فوق مى توان چنين نتيجه گرفت كه آنها بـراى اثـبـات مـدعـاى خـود كه همرديف مؤ منان ، بلكه از آنها برترند، بايد به يكى از چهار وسيله متشبث شوند: يا دليلى از عقل ، يا كتابى از كتب آسمانى ، يا عهد و پيمانى از خـداونـد، و يـا شفاعت شفيعان و گواهى گواهان ، و چون پاسخ همه اين سؤ الات منفى است بنابراين ادعاى مزبور به كلى بى اساس و بى ارزش است .
آيه و ترجمه


يوم يكشف عن ساق و يدعون إ لى السجود فلا يستطيعون (42)
خشعة اءبصرهم ترهقهم ذلة و قد كانوا يدعون إ لى السجود و هم سلمون (43)
فذرنى و من يكذب بهذا الحديث سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (44)
و اءملى لهم إ ن كيدى متين (45)


ترجمه :

42 - بـه خـاطـر بـيـاوريـد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما قادر بر آن نيستند!
43 - ايـن در حـالى اسـت كـه چـشـمهاى آنها (از شدت ندامت و شرمسارى ) به زير افتاده و ذلت و خـوارى وجـود آنها را فرا گرفته ، آنها پيش از اين دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند (ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند)
44 - اكـنـون مرا با آنها كه اين سخن را تكذيب مى كنند رها كن و ما آنها را از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش ‍ مى بريم .
45 - و به آنها مهلت مى دهم ، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق است .
تفسير:
آن روز مى خواهند سجده كنند اما قادر نيستند
در تـعـقـيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مـى داد، در آيـات مورد بحث گوشه اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى دهد تا روشن شـود ايـن گـروه خـودخـواه و پـر ادعـا در آن روز چـقـدر ذليل و خوارند؟
مـى فـرمـايد: (به خاطر بياوريد روزى را كه از شدت ترس و وحشت ساقها برهنه مى شـود، و آنـهـا را دعـوت بـه سـجـده مى كنند اما قادر بر آن نيستند) (يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون ).
جـمـله (يـكـشـف عـن سـاق ) (ساقها برهنه مى شود) به گفته جمعى از مفسرين كنايه از شـدت هـول و وحـشـت و وخـامـت كـار اسـت ، زيـرا در مـيـان عـرب مـعـمـول بـوده هـنـگـامى كه در برابر كار مشكلى قرار مى گرفت دامن را به كمر مى زد و سـاق پـاهـا بـرهـنـه مى كرد، لذا مى خوانيم هنگامى كه از (ابن عباس ) مفسر معروف از تفسير اين آيه سؤ ال كردند گفت : هر گاه چيزى از قرآن بر شما مخفى شد به تعبيرات عـرب در اشـعـار مـراجـعه كنيد، آيا نشنيده ايد كه شاعر مى گويد: و قامت الحرب بنا على ساق : (جنگ ما را بر ساق پا نگهداشت ) كنايه از شدت بحران جنگ است .
بـعـضـى نيز گفته اند (ساق ) به معنى اصل و اساس چيزى است ، مانند ساقه درخت ، بنا بر اين (يكشف عن ساق ) يعنى در آن روز ريشه هاى هر چيز
آشكار مى شود، ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.
آرى در آن روز هـمـگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى شوند، مؤ منان بـه سجده مى افتند، ولى مجرمان قدرت سجده را ندارند! زيرا روحيات زشتى كه در دنيا در وجـود آنـها راسخ شده بود و در آن روز به روز مى كند و مانع مى شود كه در برابر ذات پاك خدا كمر خم كنند.
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه روز قيامت روز تكليف نيست ، پس دعوت به سجود براى چيست ؟
پـاسـخ ايـن سؤ ال را مى توان از تعبيرى كه در احاديث آمده است به دست آورد، در حديثى مـى خـوانيم : (در قيامت حجابى از نور الهى برداشته مى شود، و مؤ منان به خاطر عظمت آن بـه سـجـده مـى افـتـنـد، ولى پشت منافقان آنچنان خشك مى شود كه قدرت بر سجده را ندارند)!
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر: در آن روز عظمت خدا آشكار مى گردد اين عظمت مؤ منان را به سجده دعوت مى كند و آنها به سجده مى افتند ولى كافران از اين سعادت محرومند.
آيـه بـعـد مـى گـويد (اين در حالى است كه چشمهاى آنها از شدت ندامت و شرمسارى به زيـر افـتـاده و ذلت و خـوارى تـمام وجود آنها را دربرگرفته است ) (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة ).
افراد مجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى شوند معمولا سر خود را به زير مى افكنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مى گيرد.
سـپـس مـى افـزايـد: (آنها پيش از اين در دار دنيا دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند)، (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون ).
ولى آنها هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اينحال چگونه قدرت بر سجده دارند.
روشـن اسـت دعـوت بـه سجود در دنيا هم از طريق پيام مؤ ذنين در موقع نماز و هم اجتماعات نـمـاز جـمـاعت ، و هم از سوى آيات قرآن و احاديث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيشوايان معصوم (عليهمالسلام ) صورت مى گرفت ، اين دعوت مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه اينها را شامل مى شود.
سـپـس روى سـخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده مى گويد: (مرا با تـكذيب كنندگان اين سخن (يعنى قرآن ) رها كن تا حساب همه آنها را برسم )! (فذرنى و من يكذب بهذا الحديث ).
ايـن تهديدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) مـى گـويـد: نـمـى خـواهـد تـو دخالت كنى ، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن ، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم !
فـرامـوش نـكـنـيم اين را خداوندى مى گويد كه بر همه چيز توانا است ، اين تعبير ضمنا مـايـه دلدارى و قـوت قـلب پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و مـؤ مـنـان در مقابل كارشكنيها و توطئه هاى دشمنان است .
سـپـس مـى افـزايـد: (مـا آنها را به زودى از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش مى بريم (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون ).
(و بـه آنـهـا مـهلت مى دهم ، و در عذابشان عجله نخواهم كرد، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق و عذاب من شديد است ) (و املى لهم ان كيدى متين ).
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مى خوانيم : (اذا احدث العبد ذنبا جدد له نعمة ، فيدع الاستغفار فهو الاستدراج ): (گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى كنند خداوند بـه آنـهـا نعمتى مى دهد، آنها از گناه خود غافل مى شوند، و توبه را فراموش ‍ مى كنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است ).
از ايـن حـديـث و احـاديـث ديـگرى كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى شود كه گاه خداوند بـراى مـجـازات بـنـدگـان مـعـانـد و لجـوج ، در مـقابل گناهانى كه انجام مى دهند نعمت مى بـخـشـد، آنـهـا تـصـور مـى كـنـنـد ايـن لطـف الهـى اسـت كـه بـه خـاطـر شـايـسـتـگـى ، شـامـل حـالشـان شده ! و لذا در غرور و غفلت فرو مى روند، اما ناگهان خداوند آنها را مى گـيـرد و از مـيـان نـاز و نـعـمـت بـه كـام عـذاب و بـلا فـرو مـى فرستد و اين دردناكترين شكل عذاب است .
البـتـه اين درباره كسانى است كه طغيان و سركشى را به حد اعلى رسانده ولى افرادى كـه هـنـوز تا اين حد پيش نرفته اند خداوند در برابر گناهانشان آنها را گوشمالى مى دهد، و همان سبب بيدارى و توبه آنها مى گردد، و اين لطف خدا در حق آنها است .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر: هـنـگـامـى كـه انـسـان گـنـاه مـى كـنـد از سـه حـال بـيـرون نـيـسـت : يـا خـودش مـتـوجـه مـى شود و باز مى گردد، و يا خداوند تازيانه (بلا) بر او مى نوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچيك از اين دو را ندارد، خدا به جـاى بـلا نـعمت به او مى بخشد و اين همان (عذاب استدراج ) است كه در آيات قرآن يا به همين تعبير، و يا به تعبيرات ديگر به آن اشاره شده است .
لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت اسـت (عـذاب استدراج ) گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اينگونه مواقع در فكر فـرو مـى رفـتـند، و به بازنگرى اعمال خود مى پرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يـكـى از يـاران امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه اى طلب كردم به من مرحمت كرد، من از ايـن مـى تـرسـم نكند اين (استدراج ) باشد! امام فرمود: (اگر اينها تواءم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست ) (نعمت است ).
تـعـبير به (املى لهم ) (آنها را مهلت مى دهم ) اشاره به اين است كه خداوند در مجازات ظـالمان هرگز عجله نمى كند، كسى عجله مى كند كه مى ترسد فرصتها از دست او برود، اما خداوند قادر متعال كه هر لحظه هر چه اراده كند صورت مى گيرد از دست رفتن فرصت براى او مفهوم ندارد، و به هر حال اين هشدارى است به همه ظالمان و گردنكشان كه سلامت و نعمت و امنيت هرگز آنها را مغرور نكند و هر لحظه در انتظار كيفر شديد خداوند باشند.
آيه و ترجمه


اءم تسلهم اءجرا فهم من مغرم مثقلون (46)
اءم عندهم الغيب فهم يكتبون (47)
فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت إ ذ نادى و هو مكظوم (48)
لو لا اءن تدركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم (49)
فاجتبه ربه فجعله من الصلحين (50)

 


ترجمه :

46 - يا اينكه تو از آنها مطالبه مزدى مى كنى كه پرداخت آن براى آنها سنگين است ؟!
47 - يا اسرار غيب نزد آنها است ، و آن را مى نويسند (و به يكديگر مى دهند)؟.
48 - اكـنـون كـه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يـونـس ) نـبـاش (كـه در تـقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد) در آن زمان كه خدا را خواند در حالى كه مملو از اندوه بود.
49 - و اگـر رحـمـت خـدا بـه يـاريـش نـيامده بود (از شكم ماهى ) بيرون افكنده مى شد در حالى كه مذموم بود.
50 - ولى پروردگارش او را برگزيد، و از صالحان قرار داد.
تفسير:
در تقاضاى مجازات عجله مكن

در ادامـه بـازپرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود، در اين آيات دو سؤ ال ديگر بر آن مى افزايد: نخست مى گويد: (يا اينكه تو از آنها مطالبه اجر و مزدى مى كنى كه پرداخت اين غرامت براى آنها سنگين است )؟ (ام تسالهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ).
اگـر بـهـانـه آنـهـا ايـن اسـت كـه شـنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايد در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نيستند كه اين سخن دروغى است ، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمى كنى ، و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند.
(مغرم ) از ماده (غرامت ) به معنى ضررى است كه به انسان مى رسد بى آنكه جنايت و خـيـانـتـى كـرده بـاشـد، و (مـثقل ) از ماده (ثقل ) به معنى سنگينى است ، و به اين ترتيب بهانه ديگرى از دست بهانه جويان مى گيرد.
آيه فوق ، و آيه بعد از آن ، عينا در سوره طور (آيه 40 - 41) آمده است .
سـپـس در ادامـه هـمين گفتگو، مى افزايد: (يا اينكه اسرار غيب نزد آنها است ، و آنها آن را مـى نـويـسـنـد و بـه يـكـديـگر منتقل مى كنند، و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند)؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون ).
اين در حقيقت يكى از احتمالات بعيدى است كه ممكن است كفار به آن متشبث شوند و قرآن آن را نـيـز فـروگـذار نـكـرده است و آن اينكه ادعا كنند از طريق كاهنان و مانند آنها به عالم غيب مربوطند، و اسرار غيب را بدينوسيله
دريـافـت مـى دارنـد و مـى نـويـسند و به يكديگر مى دهند، و از اين طريق امتياز خود را بر مسلمين و يا لااقل مساواتشان را با آنها دريافته اند.
مـسـلمـا آنـها دليلى بر چنين ادعائى نيز نداشتند، و اين جمله معنى استفهام انكارى را دارد، و ايـنـكـه بـعـضـى احتمال داده اند منظور از غيب لوح محفوظ است ، و مراد از نوشتن ، تقدير و قضا بوده باشد، بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه آنها هرگز ادعا نداشتند كه امر قضا و قدر و لوح محفوظ به دست آنها است .
و از آنجا كه سرسختى و بى منطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مى فشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند، خداوند در آيه بعد پيامبرش را دلدارى داده ، و امر به صبر و شكيبائى مى كند، مى فرمايد: (صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش ) (فاصبر لحكم ربك ).
مـنـتـظـر بـاش تـا خـداوند وسائل پيروزى تو و يارانت و شكست دشمنانت را فراهم سازد، هـرگـز بـراى عـذاب آنـهـا عـجله مكن ، و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مى شود يك نوع عذاب استدراج است .
بـنـابـراين منظور از (حكم ربك ) فرمان نهائى خدا درباره پيروزى مسلمين است ، ولى بـعـضـى گـفـتـه انـد: منظور اين است كه در طريق ابلاغ احكام پروردگار صبر و استقامت داشته باش .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور اين است چون پروردگارت حكم كرده صابر باش .
ولى تفسير اول مناسبتر است .
سپس مى افزايد: (و مانند صاحب داستان ماهى (يونس ) نباش كه براى
مجازات قومش عجله كرد، و گرفتار مجازات ترك اولى شد) (و لا تكن كصاحب الحوت ).
(در آن زمان كه خدا را از درون شكم ماهى خواند در حالى كه محبوس بود و سينه اش مملو از غم و اندوه ) (اذ نادى و هو مكظوم ).
منظور از اين (ندا) همان است كه در آيه 87 سوره انبياء آمده است فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انـت سـبـحانك انى كنت من الظالمين : (او در ميان ظلمتها صدا زد كه معبودى جز تو نـيـسـت ، منزهى تو من از ستمكاران بودم )، و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از (ندا) همان نفرينى باشد كه براى قومش كرد در حـالى كـه مـمـلو از خـشـم و غـضـب بـود، ولى مـفـسـران تـفـسـيـر اول را بـرگـزيـده انـد از ايـن جـهـت كـه تـعـبير به (نادى ) در اين آيه هماهنگ است با تعبيرى كه در آيه 87 سوره انبيا آمده ، كه مسلما مربوط به زمانى است كه در شكم ماهى محبوس بود.
بـه هـر حـال (مـكـظـوم ) از مـاده (كـظـم ) (بر وزن هضم ) به معنى گلوگاه است ، و (كظم سقاء) به معنى بستن دهان مشك است بعد از پرشدن ، به همين مناسبت به كسانى كـه بسيار خشمگين يا غمناك مى شوند و خويشتندارى مى كنند (كاظم ) گفته مى شود و بـاز بـه هـمـين مناسبت اين واژه در معنى (حبس ) نيز به كار رفته ، بنابراين (مكظوم ) در آيـه فوق دو معنى مى تواند داشته باشد، مملو بودن از خشم و اندوه ، و يا محبوس بودن در شكم ماهى ، ولى معنى اول چنانكه گفتيم مناسبتر است .
در آيه بعد مى افزايد: (هرگاه نعمت و رحمت پروردگار او به ياريش نشتافته بود از شـكـم مـاهـى بـه بـيرون افكنده مى شد در حالى كه درخور مذمت بود) (لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم ).
مـى دانـيـم سـرانـجـام يـونـس از شـكـم مـاهـى به بيابانى خشك كه قرآن از آن تعبير به (عراء) كرده است افكنده شد، ولى اين در حالى بود كه خدا توبه او را پذيرفته ، و مشمول رحمتش قرار داده بود، و هرگز شايسته مذمت نبود.
در سـوره صـافات آيه 145 و 146 نيز مى خوانيم : فنبذناه بالعراء و هو سقيم و انبتنا عـليـه شـجـرة مـن يقطين (ما او را در يك سرزمين خشك و خالى افكنديم در حالى كه بيمار بـود و كدوبنى بر او رويانديم ) (تا در سايه برگهاى پهن و مرطوبش بياسايد) و ظـاهـرا مـنـظـور از (نـعـمـت ) در آيـه فـوق هـمـان تـوفـيـق تـوبـه و مشمول رحمت الهى است .
در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد: نخست اينكه : در آيه 143 و 144 صافات آمده است : فلو لا انـه كـان مـن المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون : (اگر او از تسبيح كنندگان نبود تا روز قيامت در شكم ماهى باقى مى ماند)، و اين با آنچه در آيه مورد بحث آمده است منافات دارد.
در پـاسـخ ايـن ايـراد مـى تـوان گفت كه دو مجازات مختلف ، يكى شديدتر و ديگرى خفيف تـر، در انـتظار يونس بوده است ، نخست اينكه : تا پايان دنيا در شكم ماهى بماند، و اين بـبـركـت تسبيح و حمد الهى برطرف شد، و ديگر اينكه : هنگامى كه از شكم ماهى بيرون مـى آمـد مـذمـوم و دور از لطـف خـدا بـاشـد آن هـم بـبـركـت نـعمت پروردگار و رحمت خاص او برطرف گرديد.
سؤ ال ديگر اينكه : در آيه 142 صافات آمده است : فالتقمه الحوت و هو مليم : (ماهى عظيمى او را بلعيد در حالى كه درخور ملامت بود) ولى از آيه مورد بحث استفاده مى شود كه مذمت و ملامتى بر او نبود.
پـاسـخ ايـن سؤ ال نيز با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه اين ملامت مربوط بـه زمـانـى اسـت كـه تـازه در شـكـم ماهى قرار گرفته بود ولى رفع مذمت مربوط به زمانى است كه توبه كرد و خدا توبه او را پذيرفت ، و از شكم ماهى رهائى يافت .
لذا در آيـه بـعـد مـى فـرمايد: (پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد) (فاجتباه ربه فجعله من الصالحين ).
و بـه دنـبـال آن ماموريت هدايت قومش را مجددا بر عهده او گذارد، و او به سراغ آنها آمد، و همگى ايمان آوردند، و خداوند تا مدت زيادى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساخت .
شرح ماجراى (يونس ) و قومش ، و همچنين مسائل ديـگـرى در ارتـباط با ترك اولاى او و قرار گرفتنش در شكم ماهى ، و سؤ الات مختلفى را كـه در ايـن زمـيـنـه مـطـرح اسـت مـشـروحـا در جـلد 19 صـفـحـه 152 تـا 168 (ذيـل آيـات 139 تـا 148 سـوره صـافـات ) و هـمـچـنـين در جلد 13 صفحه 484 تا 489 (ذيل آيه 87 و 88 سوره انبياء) آورده ايم .
آيه و ترجمه


 


و إ ن يـكـاد الذيـن كـفـروا ليـزلقـونـك بـاءبـصـرهـم لمـا سـمـعـوا الذكر و يقولون إ نه لمجنون (51)
و ما هو إ لا ذكر للعلمين (52)

 


ترجمه :

51 - نـزديـك اسـت كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند تو را با چشمان خود هلاك كنند و مى گويند او ديوانه است !
52 - در حالى كه اين (قرآن ) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست .
تفسير:

مى خواهند تو را نابود كنند اما نمى توانند
دو آيـه فوق كه پايان سوره (قلم ) را تشكيل مى دهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغـاز ايـن سـوره دربـاره نـسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده .
نـخـسـت مى فرمايد: (نزديك است كه كافران هنگامى كه آيات قرآن را از تو مى شنوند تـو را بـا چـشـمـان خـود هلاك كنند، و مى گويند او ديوانه است ) (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون ).
(ليـزلقـونـك ) از ماده (زلق ) به معنى لغزيدن و بر زمين افتادن است و كنايه از هلاكت و نابودى مى باشد.
در تفسير اين آيه نظرات گوناگونى داده اند:
1 - بسيارى از مفسران گفته اند: منظور اين است كه دشمنان به هنگامى كه آيات با عظمت قرآن را از تو مى شنوند، به قدرى خشمگين و ناراحت مى شوند، و با عداوت به تو نگاه مى كنند كه گوئى مى خواهند تو را با چشمهاى خود بر زمين افكنند و نابود كنند!
و در توضيح اين معنى جمعى افزوده اند كه آنها مى خواهند از طريق چشم زدن كه بسيارى از مردم به آن عقيده دارند و مى گويند در بعضى از چشمها اثر مرموزى نهفته است كه با يك نگاه مخصوص ممكن است طرف را بيمار يا هلاك كند، تو را از بين ببرند.
2 - بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد كـه ايـن كـنـايـه از نـگـاهـهـاى بـسـيـار غـضـب آلود اسـت مـثـل ايـنـكـه مـى گـوئيم فلانكس آنچنان بد به من نگاه كرد كه گوئى مى خواست مرا با نگاهش بخورد يا بكشد!
3 - تـفسير ديگرى براى اين آيه به نظر مى رسد كه شايد از تفسيرهاى بالا نزديكتر باشد و آن اينكه قرآن مى خواهد تضاد عجيبى را كه در ميان گفته هاى دشمنان اسلام وجود داشت با اين بيان ظاهر سازد و آن اينكه : آنها وقتى آيات قرآن را مى شنوند آنقدر مجذوب مى شوند و در برابر آن اعجاب مى كنند كه مى خواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن مـعـمـولا در بـرابـر امـورى اسـت كـه بـسـيـار اعـجـاب انـگـيـز مـى بـاشـد) امـا در عـيـن حال مى گويند: تو ديوانه اى ، و اين راستى شگفت آور است ، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟.
اين سبك مغزان نمى دانند چه مى گويند و چه نسبتهاى ضد و نقيضى به تو مى دهند؟
بـه هـر حال در اينكه آيا چشم زخم از نظر اسلامى و از نظر علوم روز واقعيت دارد يا نه ؟ در بحث نكات به خواست خدا سخن خواهيم گفت .
و سـرانـجـام در آخرين آيه مى افزايد: (اين قرآن چيزى جز مايه بيدارى و تذكر براى جهانيان نيست ) (و ما هو الا ذكر للعالمين ).
معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده ، مثالهايش پرمعنى ، تشويقها و بشارتهايش روح پـرور، و در مـجـمـوع مـايـه ، بـيـدارى خـفـتـگـان و يـادآورى غـافـلان اسـت ، بـا ايـن حال چگونه مى توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
مـطـابـق اين تفسير (ذكر) (بر وزن فكر) در اينجا به معنى (يادآورى ) است ، ولى بـعـضـى از مـفـسـران آن را بـه مـعـنى (شرف ) تفسير كرده اند، و گفته اند اين قرآن شـرافـتـى اسـت براى تمام جهانيان ، شبيه چيزى كه در آيه 44 سوره زخرف آمده كه مى فـرمـايـد: و انه لذكر لك و لقومك (قرآن مايه شرف و آبرو براى تو و قوم تو است ) ولى هـمـانـگـونـه كـه در ذيـل آيـه مـزبـور نـيـز گفتيم (ذكر) در آنجا هم به معنى يـادآورى و آگـاهـى بـخشى است ، و اصولا يكى از نامهاى قرآن مجيد همان (ذكر) است ، بنابراين تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.
نكته :
آيا چشم زدن واقعيت دارد؟
بـسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.
ايـن مساءله از نظر عقلى امر محالى نيست ، چه اينكه بسيارى از دانشمندان امروز معتقدند در بـعـضـى از چـشـمـهـا نـيروى مغناطيسى خاصى نهفته شده كه كارائى زيادى دارد، حتى با تـمـريـن و مـمـارسـت مـى تـوان آن را پـرورش داد، خـواب مـغـنـاطـيسى از طريق همين نيروى مغناطيسى چشمها است .
در دنـيـائى كـه (اشعه ليزر) كه شعاعى است نامرئى مى تواند كارى كند كه از هيچ سـلاح مخربى ساخته نيست پذيرش وجود نيروئى در بعضى از چشمها كه از طريق امواج مخصوص در طرف مقابل اثر بگذارد چيز عجيبى نخواهد بود.
بـسـيـارى نقل مى كنند كه با چشم خود افرادى را ديده اند كه داراى اين نيروى مرموز چشم بوده اند، و افراد يا حيوانات يا اشيائى را از طريق چشم زدن از كار انداخته اند.
لذا نـه تـنـهـا نـبـايـد اصـرارى در انـكـار ايـن امـور داشـت بـايـد امكان وجود آن را از نظر عقل و علم پذيرفت .
در روايـات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود كه وجود چنين امرى را اجمالا تاييد مى كند.
در حديثى مى خوانيم كه (اسماء بنت عميس ) خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) عـرض كـرد: گـاه بـه فرزندان جعفر چشم مى زنند، آيا (رقيه ) اى براى آنها بگيرم (مـنـظـور از (رقيه ) دعاهائى است كه مى نويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگهميدارند و آن را تعويذ نيز مى گويند).
پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نعم ، فلو كان شى ء يسبق القدر لسبقه العين (آرى ، مانعى ندارد، اگر چيزى مى توانست بر قضا و قدر پيشى گيرد چشم زدن بود)!.
و در حديث ديگرى آمده است كه امير مؤ منان (عليه السلام ) فرمود: پيامبر براى امام حسن و امـام حـسـيـن (رقـيـه ) گـرفت ، و اين دعا را خواند: اعيذكما بكلمات التامة و اسماء الله الحـسـنـى كـلهـا عـامـة ، مـن شـر السـامـة و الهـامـة ، و مـن شـر كـل عـيـن لامـة ، و مـن شر حاسد اذا حسد: (شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شـر مـرگ و حـيـوانـات مـوذى ، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مى سپارم ، سپس پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نگاهى به ما كرد و فرمود: (اينچنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود).
در نـهـج البـلاغـه نـيـز آمـده اسـت العـيـن حـق و الرقـى حـق : (چـشـم زخـم حـق اسـت و توسل به دعا براى دفع آن نيز حق است ).
ذكـر ايـن نـكـتـه لازم اسـت كـه هـيچ مانعى ندارد اين دعاها و توسلها به فرمان خداوند جلو تـاثـيـر نـيـروى مـرمـوز مـغـنـاطـيـسـى چـشـمها را بگيرد همانگونه كه دعاها در بسيارى از عوامل مخرب ديگر اثر مى گذارد و آنها را به فرمان خدا خنثى مى كند.
ايـن نـيـز لازم بـه يـادآورى اسـت كـه قـبـول تـاءثـيـر چـشـم زخـم بـه طـور اجـمـال بـه ايـن مـعـنـى نـيـسـت كـه بـه كـارهـاى خـرافـى و اعـمـال عوامانه در اينگونه موارد پناه برده شود كه هم بر خلاف دستورات شرع است ، و هـم سـبـب شـك و تـرديـد افـراد نـاآگـاه در اصـل مـوضوع است ، همانگونه كه آلوده شدن بسيارى از حقايق با خرافات اين تاءثير نامطلوب را در اذهان گذارده است .
خداوندا! ما را در پناه خودت از شر اشرار، و مكائد دشمنان محفوظ دار.
پروردگارا! استقامت و صبرى مرحمت كن كه در پرتو آن بتوانيم رضاى تو را جلب كنيم .
بـارالهـا! تـوفـيـق بهره گيرى از نعمتهاى بى پايانت را به ما مرحمت كن پيش از آن كه ناشكريها آنرا از ما سلب كند.
آمين يا رب العالمين


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس