آيه و ترجمه


و لقد اءرسلنا نوحا إ لى قومه فقال ياقوم اعبدوا الله ما لكم من إ له غيره اءفلاتتقون (23)
فـقـال المـلؤ االذيـن كـفـروا مـن قـومـه مـا هـذا إ لا بـشـر مـثـلكـم يـريـد اءن يتفضل عليكم و لو شاء الله لا نزل ملائكة ما سمعنا بهذا فى اءبائنا الا ولين (24)
إ ن هو إ لا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين (25)

 


ترجمه :

23 - مـا نـوح را بـه سـوى قـومـش فـرسـتـاديم ، به آنها گفت اى قوم من ! خداوند يكتا را بـپـرسـتـيد كه غير از او معبودى براى شما نيست ، آيا (باز از پرستش بتها) پرهيز نمى كنيد؟
24 - جـمـعـيت اشرافى (و مغرور) از قوم نوح كه كافر شده بودند گفتند: اين مرد بشرى اسـت هـمـچـون شـمـا كـه مـى خـواهـد بـر شما برترى جويد، اگر خدا مى خواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى نازل مى كرد، ما چنين چيزى هرگز در نياكان خود نشنيده ايم .
25 - او فقط مردى است كه مبتلا به نوعى از جنون است ، بايد مدتى درباره او صبر كنيد (تا مرگش فرا رسد، يا از اين بيمارى رهائى يابد).
تفسير:
منطق كوردلان مغرور
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه ، سـخـن از تـوحـيـد و مـعـرفـت خـداونـد و دلائل عظمت
او در جـهـان آفـرينش بود، همين مطلب را در آيات مورد بحث و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مى كند.
نـخـسـت از نوح نخستين پيامبر اولواالعزم و منادى توحيد شروع كرده مى گويد: (ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها گفت كه اى قوم من ! الله خداوند يگانه يكتا را بـپـرسـتـيـد كـه غـيـر از او مـعـبـودى بـراى شـمـا نيست ) (و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
(آيا با اين بيان روشن از پرستش بتها پرهيز نمى كنيد)؟ (افلا تتقون ).
(اما جمعيت اشرافى ثروتمند و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مى كنند و از درون خالى هـسـتـند، از قوم او گفتند: اين مرد تنها بشرى همچون شما است با اين قيد كه حس برترى جـوئى در او تـحـريـك شـده و مـى خـواهـد بـر شـمـا مـسـلط شـود و حـكـومـت كـنـد)! (فـقـال المـلا الذيـن كـفـروا مـن قـومـه مـا هـذا الا بـشـر مـثـلكـم يـريـد ان يتفضل عليكم ).
و بـه ايـن تـرتـيـب انـسـان بـودنـش را نـخـسـتـيـن عـيـبـش دانـسـتـنـد و بـه دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطه جو است و سخنانش از خدا و توحيد و دين و آئين ، همه توطئه اى است براى رسيدن به اين مقصود!
سـپـس افـزودنـد: (اگـر خـدا مى خواست رسولى بفرستد حتما فرشتگانى را براى اين منظور نازل مى كرد) (و لو شاء الله لانزل ملائكة ).
و بـراى تـكـمـيـل ايـن اسـتدلال واهى گفتند: (ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيده ايم كه انسانى دعوى نبوت كند و خود را نماينده خدا بداند)! (ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين ).
ولى اين سخنان بى اساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان
بـه دعـوت خود ادامه مى داد و نشانه اى از برترى جوئى و سلطه طلبى در كار او نبود، لذا او را بـه اتـهـام ديـگـرى مـتهم ساختند و آن اتهام (جنون و ديوانگى ) بود كه همه پـيـامـبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند: (او فقط مـردى اسـت كـه مـبـتلا به نوعى از جنون است بايد مدتى درباره او صبر كنيد تا مرگ او فـرا رسـد و يـا از ايـن جـنـون شـفـا يـابـد)! (ان هـو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين ).
جـالب ايـنـكـه آنـهـا در ايـن تهمت خود نسبت به اين پيامبر بزرگ تعبير به جنة را (داراى نـوعـى جـنـون اسـت ) بـه كـار بـردنـد، تا بر اين واقعيت سرپوش نهند كه زندگى اين پـيـغـمـبـر و سـخـنـان او هـمـگى بهترين نشانه عقل و دانش او است در حقيقت آنها مى خواستند بـگـويـنـد هـمه اينها درست است ، ولى جنون فنون و چهره هاى مختلفى دارد كه در بعضى مظاهر عقل نيز هست !!
جـمـله فـتـربـصـوا بـه حتى حين ممكن است اشاره به انتظار مرگ نوح باشد كه مخالفان بـراى آن دقـيـقـه شـمارى مى كردند تا آسوده خاطر شوند، و ممكن است تاءكيدى بر نسبت جنون به او باشد يعنى انتظار بكشيد تا از اين بيمارى بهبودى يابد!.
بـه هـر حـال آنـهـا در سـخـنـان خـود سـه نـوع اتـهـام واهـى و ضـد و نـقـيـض بـراى نـوح قائل شدند، و هر يك را دليل بر نفى رسالت او گرفتند.
نـخـسـت ايـنـكـه اصـولا ادعاى رسالت از ناحيه بشر دروغ است ! چنين چيزى سابقه نداشت اگر خدا مى خواست بايد فرشتگانى بفرستد.
ديگر اينكه او مرد سلطه جوئى است و اين ادعا را وسيله اى براى رسيدن
به اين هدف قرار داده است .
سوم اينكه او عقل درستى ندارد و آنچه مى گويد: از اين رهگذر است !.
و از آنـجـا كـه پـاسـخ ايـن ايـرادهـا و اتهامات بى اساس و پريشان همه روشن بود و در آيـات ديگر قرآن نيز آمده ، قرآن در اينجا سخنى در اين زمينه نمى گويد. زيرا از يكسو مـسـلم اسـت رهـبـر انـسـان بـايـد از جـنـس خـود او بـاشـد تـا بـا نـيـازهـا و دردهـا و مسائل انسان آشنائى داشته باشد، بعلاوه هميشه پيامبران از جنس بشر بوده اند.
از سـوى ديـگـر از زنـدگـى پـيـامـبـران بـه خوبى روشن مى شود كه مساءله برادرى و تـواضـع و نـفـى هـر گـونـه سـلطـه جـوئى از بـارزتـريـن صـفـاتـشـان بـوده ، و عـقل و هوش و درايتشان نيز حتى بر دشمنانشان آشكار بوده و در لابلاى گفته هاشان به آن اعتراف مى كردند.
آيه و ترجمه


قال رب انصرنى بما كذبون (26)
فـاوحـيـنا إ ليه اءن اصنع الفلك باعيننا و وحينا فإ ذا جاء اءمرنا و فار التنور فاسلك فـيـهـا مـن كـل زوجـيـن اثـنـيـن و اءهـلك إ لا مـن سـبـق عـليـه القول منهم و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا إ نهم مغرقون (27)
فاذا استويت اءنت و من معك على الفلك فقل الحمدلله الذى نجئنا من القوم الظلمين (28)
و قل رب اءنزلنى منزلا مباركا و اءنت خير المنزلين (29)
إ ن فى ذلك لايات و إ ن كنا لمبتلين (30)

 


ترجمه :

26 - (نوح ) گفت پروردگارا مرا در برابر تكذيبهاى آنان يارى كن .
27 - مـا بـه نـوح وحى كرديم كه كشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز و هنگامى كـه فـرمـان مـا (بـراى غـرق آنـان ) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (كه اين نشانه فرا رسـيـدن طـوفـان اسـت ) از هـر يـك از انـواع حـيوانات يك جفت در كشتى سوار كن ، و همچنين خانواده ات را، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است
(اشـاره بـه هـمـسر نوح و فرزند ناخلف اوست ) و ديگر درباره اين ستمگران با من سخن مگوى كه آنها همگى هلاك خواهند شد!
28 - و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد بگو ستايش خدائى را كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد.
29 - و بـگـو پـروردگـارا مـا را در مـنزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى .
30 - (آرى ) در ايـن مـاجـرا آيـات و نـشـانـه هـائى بـراى صـاحـبـان عقل و انديشه است و ما مسلما همگان را آزمايش مى كنيم .
تفسير:
پايان عمر يك قوم سركش
در آيـات گـذشـتـه بـخشى از تهمتهاى ناروائى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيـات ديـگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه اذيت و آزار اين قوم سركش تنها مـنـحـصـر بـه اين امور نبود بلكه با هر وسيله توانستند او را در فشار قرار دادند و آزار كـردنـد، و نـوح حـداكـثـر تـلاش و كـوشـش خـود را در هـدايـت و نـجـات آنـهـا از چـنـگـال شـرك و كـفـر بـه خرج داد، هنگامى كه از تلاشهاى خود ماءيوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنانكه در نخستين آيه مورد بحث مى خوانيم :
(گـفـت : پـروردگـارا! مـرا در بـرابـر تـكـذيـبـهـائى كـه كـردنـد يـارى كـن ) (قال رب انصرنى بما كذبون ).
در ايـنـجـا فـرمـان پـروردگـار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.
(ما به نوح وحى فرستاديم كه كشتى را در حضور ما و طبق فرمان ما بساز) (فاوحينا اليه ان اصنع الفلك باعيننا و وحينا).
تعبير (باعيننا) (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در ايـن راه در حـضور ما است و تحت پوشش حمايت ما، بنابراين با فكر راحت و آسوده به راه خود ادامه ده و از هيچ چيز ترس و واهمه نداشته باش .
ضـمـنـا تـعبير به (وحينا) نشان مى دهد كه نوح طرز كشتى ساختن و چگونگى آن را از وحى الهى آموخت ، و گرنه چنان چيزى طبق نوشته تواريخ تا آن زمان سابقه نداشت ، به همين دليل نوح كشتى را آنچنان متناسب با مقصد و مقصود خود ساخت كه هيچ كم و كسرى در آن نبود!
سـپـس ادامـه مـى دهـد هـنـگامى كه فرمان ما فرا رسد، و نشانه اش اين است كه آب از درون تنور خواهد جوشيد، بدان زمان طوفان نزديك شده است بلافاصله از تمام انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) انتخاب و در كشتى سوار كن ) (فاذا جاء امرنا و فار التنور فاسلك فيها من كل زوجين اثنين ).
(و خـانـواده و دوسـتـان با ايمانت را بر كشتى سوار نما، مگر آنها كه قبلا وعده هلاكشان داده شـده اسـت ) (اشـاره به همسر نوح و يكى از فرزندانش است ) (واهلك الا من سبق عليه القول منهم ).
و باز اضافه مى كند: (و ديگر درباره اين ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بـر ديگران ) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد و جاى گفتگو نيست ) (و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون ).
البته اين اخطار به خاطر آن بود كه ممكن بود نوح تحت تاءثير عواطف انسانى يا عاطفه پدر و فرزندى قرار گيرد و باز درباره آنها شفاعت كند در حالى كه آنها ديگر شايسته شفاعت نبودند.
در آيه بعد مى فرمايد: (هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شـدى و اسـتـقـرار يـافـتـى خـدا را بـه خـاطر اين نعمت بزرگ سپاس بجا آور و بگو حمد خـدائى را كـه مـا را از قوم ستمگر رهائى بخشيد) (فاذا استويت انت و من معك على الفلك فقل الحمدلله الذى نجانا من القوم الظالمين ).
و بـعـد از حـمـد و سـتـايـش خـدا در بـرابـر نـخـسـتـيـن نـعـمـت بـزرگ او يـعـنـى نـجـات از چـنگال ظالمان ، از درگاهش چنين تقاضا كن (و بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بـركـت فـرود آر، و تـو بـهـتـريـن فـرود آورنـدگـانـى ) (و قل رب انزلنى منزلا مباركا و انت خير المنزلين ).
واژه (مـنـزل ) مـمـكـن اسـت (اسـم مـكان ) باشد، يعنى بعد از پايان گرفتن طوفان كـشـتـى مـا را در سـرزمـيـنى فرود آور كه داراى بركات فراوانى باشد و ما بتوانيم با آسودگى خاطر به زندگى خود ادامه دهيم .
و نيز ممكن است (مصدر ميمى ) باشد، يعنى ما را به طرز شايسته اى فرود آر چرا كه بـعـد از پـايـان گـرفـتـن طـوفـان بـه هـنـگام نشستن كشتى بر زمين ، خطرات زيادى اين سـرنـشـيـنـان را تـهـديـد مـى كـرد، نـبـودن جـاى مـنـاسب براى زندگى ، كمبود غذا، انواع بيماريها، نوح از خدا مى خواهد كه او را به نحوى سالم و شايسته بر زمين فرود آورد.
و بـالاخـره آخـريـن آيـه مـورد بحث اشاره به مجموع اين داستان كرده مى گويد: (در اين مـاجـراى نـوح و پـيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سركش به شديدترين وجه ، آيات و نشانه هائى براى صاحبان عقل و انديشه است )! (ان فى ذلك لايات ).
(و ما به طور مسلم همگان را آزمايش مى كنيم ) (و ان كنا لمبتلين
ايـن جـمـله مـمـكن است اشاره به اين باشد كه ما قوم نوح را كرارا آزموديم و هنگامى كه از عهده آزمايشها برنيامدند هلاكشان كرديم .
و نـيـز مـمـكـن است اشاره به اين باشد كه ما همه انسانها را در هر عصر و زمان آزمايش مى كنيم و آنچه در آيات فوق گفته شد مخصوص ‍ مردم عصر نوح نبود، بلكه در همه اعصار و قرون در اشكال مختلف ، آزمايشها صورت مى گيريد، و در اين آزمايشها آنها كه خار راه تكامل بشرند از سر راه برداشته مى شوند، تا بشريت به سير تكاملى خود همچنان ادامه دهد.
جـالب ايـنـكـه در آيـات فوق ، تنها به مساءله ساختن كشتى و سوار شدن نوح و يارانش بر آن اكتفا شده و اما اينكه سرانجام گنهكاران به كجا رسيد پيرامون آن سخنى به ميان نيامده چرا كه با وعده الهى (انهم مغرقون ) مسلم مى شود چنين سرنوشتى دامان آنها را گرفته ، چرا كه وعده اش تخلف ناپذير است .
ذكـر ايـن مـعـنـى نـيـز لازم اسـت كـه درباره قوم نوح و مبارزه آنها با اين پيامبر بزرگ و سـرنـوشـت دردنـاك آنـان و مـاجراى كشتى ساختن و جوشيدن آب از تنور و وقوع طوفان و غـرق فـرزنـد نـوح ، سخن بسيار است كه ما قسمت زيادى از آن را در سوره هود جلد نهم از صـفـحه 68 تا صفحه 125 مشروحا آورده ايم و به خواست خدا بخش ديگرى هم در تفسير سوره نوح خواهد آمد.
آيه و ترجمه


ثم اءنشانا من بعدهم قرنا اءخرين (31)
فارسلنا فيهم رسولا منهم اءن اعبدوا الله مالكم من اله غيره اءفلا تتقون (32)
و قـال المـلا مـن قومه الذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخرة و اءترفنهم فى الحيوة الدنيا ما هذا إ لا بشر مثلكم ياكل مما تاكلون منه و يشرب مما تشربون (33)
و لئن اءطعتم بشرا مثلكم إ نكم إ ذا لخاسرون (34)
اءيعدكم اءنكم إ ذا متم و كنتم ترابا و عظاما اءنكم مخرجون (35)
هيهات هيهات لما توعدون (36)
إ ن هى إ لا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين (37)
إ ن هو إ لا رجل افترى على الله كذبا و ما نحن له بمؤ منين (38)
قال رب انصرنى بما كذبون (39)
قال عما قليل ليصبحن نادمين (40)
فاخذتهم الصيحة بالحق فجعلناهم غثاء فبعدا للقوم الظالمين (41)

 


ترجمه :

31 - سپس بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم .
32 - و در مـيـان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد، جز او معبودى براى شما نيست آيا (با اين همه از شرك و بت پرستى ) پرهيز نمى كنيد؟!
33 - ولى اشـرافيان خود خواه قوم او كه كافر شده بودند و لقاى آخرت را تكذيب كرده بـودنـد و نـاز و نـعـمـت در زنـدگـى دنـيـا بـه آنـهـا داده بـوديـم گـفـتند: اين بشرى است مثل شما! از آنچه شما مى خوريد مى خورد و از آنچه مى نوشيد مى نوشد!
34 - و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد مسلما زيانكاريد.
35 - آيـا او بـه شـما وعده مى دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان شديد بار ديگر (از قبرها) خارج مى شويد؟
36 - هيهات ، هيهات از اين وعده هائى كه به شما داده مى شود!.
37 - غـيـر از ايـن زنـدگـى دنـيـا چـيـزى در كـار نيست ، پيوسته گروهى از ما مى ميرند و نسل ديگرى جاى آنها را مى گيريد و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد.
38 - او فقط مرد دروغگوئى است كه بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد.
39 - عرض كرد، پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهاى آنها يارى فرما.
40 - (خـداوند) فرمود: به زودى آنها از كار خود پشيمان خواهند شد. (اما زمانى كه سودى به حالشان ندارد).
41 - سـرانـجام صيحه آسمانى آنها را به حق فرو گرفت و ما آنها را همچون خاشاك بر سيلاب قرار داديم دور باد از رحمت خدا قوم ستمگر!
تفسير:
سرنوشت غم انگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود)
ايـن آيـات بـه بـحـث پـيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (عليه السلام ) بر سر كار آمـدنـد پـرداخـتـه و مـنـطـق آنـهـا را كـه هـمـاهـنـگ منطق كفار پيشين بوده ، و همچنين سرنوشت دردنـاكـشـان را شـرح مـى دهـد، و بـحـثـهـائى را كـه در آيـات گـذشـتـه ذكـر شـد تكميل مى كند.
نـخـسـت مـى گـويد: (ما بعد از آنها جمعيت ديگرى را به وجود آورديم و قوم تازه اى به روى كار آمدند) (ثم انشانا من بعدهم قرنا آخرين ).
(قـرن ) از مـاده (اقتران ) به معنى نزديكى است ، لذا به جمعيتى كه در عصر واحد زنـدگـى مـى كـنـند قرن گفته مى شود، و گاه به زمان آنها نيز قرن مى گويند، اندازه گـيـرى مدت قرن به سى سال يا صد سال صرفا جنبه قراردادى دارد و تابع سنتهاى اقوام مختلف مى باشد.
از آنجا كه بشر نمى تواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى
را براى نشر دعوت توحيد و آئين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه بعد مى گويد: (ما در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه پروردگار يكتا را بپرستيد و جز او معبودى براى شما نيست ) (فارسلنا فيهم رسولا منهم ان اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
ايـن هـمـان چـيـزى بـود كـه نـخـسـتـيـن پـايـه دعـوت هـمـه پـيـامـبـران را تشكيل مى داد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است .
سـپـس ايـن رسـول الهـى براى تاءكيد بيشتر به آنها مى گفت : (آيا در برابر اين دعوت صريح باز هم از شرك و بت پرستى پرهيز نمى كنيد) (افلا تتقون ).
در ايـنـكه اين قوم كداميك از اقوام بودند؟ و پيامبرشان چه نام داشت ؟ مفسران با بررسى آيات مشابه آن در قرآن دو احتمال داده اند:
نـخـسـت ايـنـكـه مـنـظـور (قـوم ثـمـود اسـت ) كـه در سـرزمـيـنـى در شمال حجاز زندگى مى كردند و پيامبر بزرگ الهى (صالح ) براى هدايت آنها مبعوث شـد، آنـهـا كـفـر ورزيـدند و راه طغيان پيش گرفتند، سرانجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقه اى مرگبار) از ميان رفتند.
شـاهـد ايـن تـفسير مجازات (صيحه ) است كه در پايان آيات مورد بحث براى آنها ذكر شده ، و در سوره هود آيه 67 نيز صريحا در باره (قوم صالح ) آمده است .
ديـگـر ايـنـكه منظور (قوم عاد) است كه پيامبرشان (هود) بود و در بعضى از آيات قـرآن سـرگـذشت آنها بلافاصله بعد از سرگذشت نوح آمده و اين خود قرينهاى بر اين تفسير است .
امـا بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه مـجـازات اين قوم طبق آيات 6 و 7 سوره (الحاقه ) تندباد شديدى بود كه هفت شب و هشت روز آنها را در هم مى كوبيد روشن مى شود
تفسير اول صحيحتر است .
بـه هـر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سركش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چـه بود؟ قرآن در آيه بعد مى گويد: (آن جمعيت اشرافى خودخواه كه خداوند يگانه را انـكار كردند و لقاى آخرت و رستاخيز را تكذيب نمودند و ما آنها را نعمت فراوانى در اين زنـدگـى دنـيـا بـخـشـيـده بـوديـم گـفـتـنـد: ايـن فـقـط انـسـانـى اسـت مـثـل شـمـا، از آنـچـه شـمـا مـى خـوريـد مـى خـورد، و از آنـچـه مـى نـوشـيد مى نوشد) (و قـال المـلا مـن قومه الذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخره و اترفناهم فى الحياة الدنيا ما هذا الا بشر مثلكم ياكل مما تاكلون منه و يشرب مما تشربون ).
آرى جـمـعـيـتـى كـه در نـاز و نـعـمـت به سر مى بردند و به تعبير قرآن (ملا) بودند (ظـاهـرى چـشـم پـر كـن و درونـى از نور حق تهى داشتند) چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مـخـالف هـوسهاى خود مى ديدند، و مزاحم منافع نامشروع و استكبار و برترى جوئى بى دليـلشـان مشاهده مى كردند و به خاطر همين ناز و نعمتها از خدا دور افتاده بودند و سراى آخـرت را انـكـار نـمودند، به ستيزه بر خواستند ، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.
آنـان انـسـان بـودن ايـن رهبران الهى و خوردن و نوشيدن آنها را همانند ساير مردم دليلى بـر نـفـى رسـالتـشـان گرفتند، در حالى كه اين خود تاءييدى بر رسالت اين بزرگ مـردان بـود كـه آنـهـا از مـيـان تـوده هـاى مـردم بـرمـى خـاستند كه دردها و نيازها شان را بخوبى درك كنند.
سـپـس بـه يـكـديـگر گفتند: (اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد)! (و لئن اطعتم بشرا مثلكم انكم اذا لخاسرون ).
ايـن كـوردلان توجه به اين نكته نداشتند كه خودشان انتظار داشتند مردم در اين وسوسه هـاى شـيـطـانى از آنان پيروى كنند و براى مبارزه با اين پيامبر همصدا شوند، اما با اين حـال پـيـروى از كـسـى را كـه از كـانـون وحـى كـمـك مـى گـيـريـد و قـلبـش بـه نور علم پروردگار روشن است عيب مى شمردند و مخالف آزادى و حريت انسان !
سـپـس بـه انـكـار مـعـاد كـه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خودكامگان و هوسرانان بود پـرداخـتند و گفتند: (آيا اين مرد به شما وعده مى دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پـوسـيـده ) شـديـد بـاز هـم از قـبرها بيرون مى آئيد و حيات نوينى را آغاز مى كنيد)؟! (ايعدكم انكم اذا متم و كنتم ترابا و عظاما انكم مخرجون ).
(هيهات ! هيهات ! از اين وعده هايى كه به شما داده مى شود) (وعده هاى بى اساس و تو خالى !) (هيهات هيهات لما توعدون ).
اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم بـه زنـدگـى بـاز گـردد؟ چـنـيـن چـيـزى مـحـال اسـت محال !!
سپس با اين سخن انكار معاد را تاءكيد بيشترى كردند كه (غير از اين زندگى دنيا چيزى در كـار نـيـسـت ، پـيـوسـتـه گـروهـى از مـا مـى مـيـرنـد و نـسـل ديـگـرى جـاى آنـهـا را مـى گيريد، و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست ! و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد)! (ان هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيى و ما نحن بمبعوثين ).
سـرانـجام به عنوان يك جمع بندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: (او فـقـط مـرد دروغـگـوئى اسـت كـه بـر خـدا افـتـرا بـسـتـه ، و بـه هـمـيـن دليـل مـا هـرگـز بـه او ايـمـان نـخـواهـيـم آورد)! (ان هـو الا رجل افترى على الله كذبا و ما نحن له بمؤ منين ).
نـه رسـالتى از طرف خدا دارد، و نه وعده هاى رستاخيز او درست است ، و نه برنامه هاى ديگرش ، به همين دليل يك آدم عاقل به او ايمان نخواهد آورد.
هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و تمام پرده هاى حيا را دريدند ، و بى شرمى را در انـكار رسالت و معجزات و دعوت انسانساز پيامبرشان را به آخرين حد رساندند، و خـلاصـه بـر هـمـه آنـهـا اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و (گـفـت : پـروردگـارا مـرا در مـقـابـل تـكـذيـبـهـاى آنـهـا يـارى كـن ) (قال رب انصرنى بما كذبون ).
آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مى خواستند زدند، تو مرا كمك فرما.
(و از سـوى پـروردگـار بـه او گـفته شد كه آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گـشـت ) و مـيـوه درخـت تـلخـى را كـه نـشـانـده انـد خـواهـنـد چـشـيـد) (قال عما قليل ليصبحن نادمين ).
اما زمانى پشيمان مى شوند كه سودى ندارد و راه بازگشت بسته است .
و همين طور شد (ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت ) (فاخذتهم الصيحة بالحق ).
صـاعـقـه اى مـرگـبار با صدائى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بى جان آنها را روى هم ريخت ، بقدرى
سـريـع و كـوبـنده بود كه حتى قدرت فرار از خانه هاشان پيدا نكردند و در درون همان خانه هايشان مدفون گشتند چنانكه قرآن در پايان اين آيات مى گويد:
(ما آنها را همچون خار و خاشاك در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم ) (فجعلناهم غثاء).
(دور باد از رحمت خداوند قوم ستمگر)! (فبعدا للقوم الظالمين ).
نكته ها:
1 - زندگى پر زرق و برق و اثر شوم آن
در آيـات فوق رابطهاى ميان (اتراف ) (زندگى اشرافى و پرناز و نعمت ) و (كفر و تـكـذيـب لقـاى پـروردگار ديده مى شود، و به راستى چنين است ، چرا كه صاحبان اين گـونـه زنـدگـانى معمولا تمايل به آزادى بى قيد و شرط براى هر گونه كامجوئى و بـهـره گـيـرى از لذائذ حـيـوانـى دارنـد، و پـر واضـح اسـت كـه قـبـول مـراقـبت الهى و همچنين دادگاه بزرگ رستاخيز مانع مهمى در اين راه است ، هم آرامش ‍ وجدانشان را بر هم مى زند، و هم زبان مردم را به روى آنها باز مى كند.
لذا ايـن گـونـه افـراد يـكـبـاره طـوق عبوديت پروردگار را از گردن بر مى دارند، و راه انـكار مبدء و معاد را پيش مى گيرند و به تعبيرى كه در آيات فوق خوانديم مى گويند: زنـدگى همين است و بس و هيچ خبر ديگرى نيست و هر كس غير اين بگويد دروغگو است ! دم غـنـيـمـت اسـت و ايـن چـهـار روزه عمر را بايد خوش بود، از هر چمنى بايد گلى چيد و از هر وسـيـله لذتـى لذت جـسـت ! و ايـنـچـنـيـن خـلافـكـاريـهـا و زشـتـيـهـاى اعمال خود را توجيه مى كنند.
از ايـن گـذشـتـه فراهم ساختن چنان زندگى پر زرق و برق بدون غصب حقوق ديگران و ظلم و ستم معمولا ممكن نيست ، تا رسالت پيامبران و قيامت را انكار نكنند
اين راه براى آنها هموار نخواهد شد، و اينجاست كه مى بينيم اكثريت كسانى كه داراى چنين زنـدگـى هـسـتـنـد بـه همه چيز پشت پا مى زنند و با ديده تحقير و انكار به همه چيز مى نگرند.
ايـن بـيـنـوايـان كـور دل و اسـيـران چـنـگال هوى و هوس از سايه اطاعت و لطف پروردگار بـيـرون مـى رونـد، ولى طـوق عبوديت هوى و هوس ‍ و شهوت را بر گردن مى نهند، و خود بـنـده بـنـدگـان دگـر مـى شوند، افكارى منحط، ارواحى آلوده ، و دلهائى سياه و تاريك دارنـد، دورنماى زندگى آنها شايد براى بعضى جالب باشد اما از نزديك وحشتناك است چـرا كـه نـا آرامـى حـاصـل از گـنـاه و تـرس از زوال نـعمتها و مرگ فكر آنها را همواره در اضطراب فرو مى برد.
2 - (تراب ) و (عظام )
(تراب ) به معنى خاك و (عظام ) به معنى استخوانها است ، معمولا بدن انسان نخست تـبـديـل بـه اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيـده و سـپـس ‍ خـاك مـى شـود، بـنـابـراين جاى اين سؤ ال باقى است كه چرا در آيه فوق ، تراب بر عظام مقدم داشته شده است ؟.
اين تعبير ممكن است اشاره به دو بخش مختلف بدن آدمى باشد نخست گوشتها فرو ميريزد و خاك مى شود و استخوانها سالها بعد از آن باقى مى ماند و سپس مى پوسد و از بين مى رود.
اين احتمال نيز قابل توجه است كه تراب اشاره به نياكان بسيار قديم باشد كه همگى خاك شدند و عظام اشاره به پدران كه استخوانهاى پوسيده آنها باقى است .
3 - غثاء چيست ؟
در آيـات فـوق خـوانـديـم كـه (قـوم ثـمود) بر اثر صيحه آسمانى همچون (غثاء) گـشتند، غثاء در اصل به معنى گياهان خشكيده اى است كه به صورت بسيار در هم ريخته بـر روى سـيـلاب قـرار دارد، هـمـچـنـيـن بـه كـفـهـائى كـه روى ديـگ در حال جوشيدن پيدا مى شود نيز غثاء مى گويند.
تـشـبيه اجساد بى جان آنها به غثاء اشاره به نهايت ضعف و ناتوانى و در هم شكستگى و بـى ارزش بـودن آنـها است ، چرا كه خاشاك روى سيلاب از هر چيز بى ارزشتر و سبكتر اسـت نه از خود اراده اى دارد و نه بعد از گذشتن و فرو نشستن سيلاب اثرى از آن باقى مى ماند.
در مـورد صـيـحـه آسـمـانـى ، شـرح مـبـسـوطـى در جـلد نـهـم صـفـحـه 164 (ذيـل آيه 67 سوره هود) داشتيم ، البته اين مجازات منحصر به قوم ثمود نبود بلكه چند قوم گنهكار با همين عذاب الهى نابود شدند كه شرح آن را در همانجا بيان كرديم .
4 - يك سرنوشت عمومى
جـالب ايـنـكـه در آخـريـن جمله از آيات مورد بحث ، مساءله را از صورت خصوصى بيرون آورده و بـه صـورت يـك قـانـون كـلى و همگانى بيان مى كند و مى فرمايد: دور باد قوم سـتـمـگـر از رحـمـت خـدا، و ايـن در حـقـيـقـت نـتـيـجـه گـيـرى نـهـائى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز و نتيجه دردناك آنها، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست ، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مى شود.
آيه و ترجمه


ثم اءنشأ نا من بعدهم قرونا اءخرين (42)
ما تسبق من اءمة اءجلها و ما يستخرون (43)
ثم اءرسلنا رسلنا تترا كل ما جاء اءمة رسولها كذبوه فأ تبعنا بعضهم بعضا و جعلنهم اءحاديث فبعدا لقوم لا يؤ منون (44)

 


ترجمه :

42 - سپس اقوام ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم .
43 - هيچ امتى بر اصل و سر رسيد حتميش پيشى نمى گيرد و از آن نيز تاءخير نمى كند.
44 - سپس رسولان خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم ، هر زمان رسولى براى (هدايت ) قومى مى آمد او را تكذيب مى كردند ولى ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نـمـوديـم و آنـهـا را احـاديثى قرار داديم (چنان محو شدند كه تنها نام و گفتگوئى از آنها باقى ماند) دور باد از رحمت خدا قومى كه ايمان نمى آورند!
تفسير:
اقوام سركش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند
پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در آيات مورد بحث اشاره به اقوام ديگرى كه بعد از آنـهـا و قـبـل از مـوسى (عليه السلام ) روى كار آمدند كرده ، مى گويد: (بعد از آنان جمعيتهاى ديگرى را روى كار آورديم ) (ثم انشانا من بعدهم قرونا آخرين ).
چـرا كـه ايـن قـانـون و سـنـت خـداونـد بـزرگ اسـت كه فيض خود را قطع نمى كند و اگر گـروهـى مـانـعـى بـر سـر راه تـكـامـل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مى برد.
امـا ايـن اقـوام و طـوائف گـونـاگـون هـر كـدام داراى زمـان و اجـل مـعـينى بودند و (هيچ امتى از اجل خود پيشى نمى گيرند و از آن عقب نمى افتند) (ما تسبق من امة اجلها و ما يستاخرون ).
بـلكـه هـنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مى شد از ميان مى رفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر.
(اجـل ) بـه مـعـنـى عـمـر و مـدت چـيـزى اسـت ، و گـاه بـه نـقـطـه پـايـان و انـتـهـا نيز اجل گفته مى شود، مثل اينكه مى گوئيم : اجل فلان بدهى فلان زمان است (يعنى سر رسيد آن ).

البـتـه (اجل ) همانگونه كه قبلا هم گفته ايم دو گونه است : (حتمى ) و (مشروط يا معلق ).
اجل حتمى زمان پايان قطعى عمر شخص يا قوم يا چيزى است كه هيچگونه دگرگونى در آن امـكـان نـدارد، ولى اجـل مـشـروط يـا مـعـلق زمـانى است كه با دگرگون شدن شرائط و موانع ممكن است كم و زياد بشود، قبلا در اين زمينه بقدر كافى صحبت كرده ايم .
به هر حال روشن است كه آيه فوق به اجل حتمى اشاره مى كند.
آيـه بـعـد نـاظـر بـه ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه دعـوت پـيـامـبـران در طول تاريخ هيچگاه
قـطـع نـشـده ، مـى فـرمايد: (ما سپس رسولان خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم ) (ثم ارسلنا رسلنا تترا).
(تـتـرا) از مـاده (وتر) به معنى پى در پى در آمدن است ، و تواتر اخبار به معنى خـبـرهائى است كه يكى بعد از ديگرى مى رسد و از مجموعه آنها انسان يقين پيدا مى كند، ايـن مـاده در اصـل از (وتـر) بـه مـعنى (زه كمان ) گرفته شده است چرا كه زه به كـمان چسبيده و پشت سر آن قرار گرفته است و دو سر كمان را به هم نزديك مى كند، (از نـظـر سـاخـتـمـان كـلمـه ، (تـتـرا) در اصـل (وتـرا) بـوده كـه واو آن تبديل به (ت ) شده ).
بـه هـر حـال ايـن مـعـلمـان آسـمـانـى يـكى پس از ديگرى مى آمدند و مى رفتند، ولى اقوام سـركـش هـمـچـنـان بـر كـفر و انكار خود باقى بودند، به طورى كه (هر زمان رسولى براى هدايت امتى مى آمد او را تكذيب مى كردند) (كلما جاء امة رسولها كذبوه ).
هـنـگـامـى كـه ايـن كـفر و تكذيب از حد گذشت و بقدر كافى اتمام حجت شد (ما اين امتهاى سـركـش را يـكـى بـعـد از ديـگـرى هـلاك نموديم و از صفحه روزگار محوشان كرديم ) (فاتبعنا بعضهم بعضا).
آنـچـنـان نابود شدند كه تنها گفتگوئى از آنها در ميان مردم باقى ماند آرى (ما آنها را احاديثى قرار داديم ) (و جعلناهم احاديث ).
اشاره به اينكه گاه امتى منقرض مى شود اما نفرات و آثار چشمگيرى از آنها در گوشه و كنار به صورت پراكنده باقى مى ماند، ولى گاه چنان نابود مى شود كه جز اسمى از آنـهـا بـر صـفـحـات تـاريـخ يا در گفتگوهاى مردم باقى نمى ماند و اين امتهاى سركش و طغيانگر از دسته دوم بودند.
و در پـايـان آيـه ، هـمچون آيات پيشين مى گويد: (دور باد از رحمت خدا قومى كه ايمان نمى آورند) (فبعدا لقوم لا يؤ منون ).
آرى ايـن سـرنـوشـتـهـاى دردنـاك نـتـيـجـه بـى ايـمـانـى آنـهـا بـود، و بـه هـمـيـن دليـل مـخـصـوص آنـهـا نيست ، هر گروه بى ايمان و سركش و ستمگر خواه ناخواه به چنين سـرنـوشـتـى گـرفـتـار مـى شـود، چنان نابود مى گردد كه تنها نامى از او در صفحات تاريخ و گفتگوها باقى مى ماند.
آنـهـا نـه تـنـهـا در ايـن دنـيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورنـد، چـرا كـه تـعـبـيـر آيـه ، مـطـلق اسـت و هـمـه را شامل مى شود.
آيه و ترجمه


 


ثم اءرسلنا موسى و اءخاه هرون بايتنا و سلطن مبين (45)
الى فرعون و ملايه فاستكبروا و كانوا قوما عالين (46)
فقالوا انؤ من لبشرين مثلنا و قومهما لنا عبدون (47)
فكذبوهما فكانوا من المهلكين (48)
و لقد اءتينا موسى الكتب لعلهم يهتدون (49)

 


ترجمه :

45 - سـپـس مـوسـى و بـرادرش هـارون را بـا آيـات خـود و دليل روشن فرستاديم .
46 - بـه سـوى فـرعـون و اطـرافيان اشرافى او، اما آنها استكبار كردند و اصولا مردمى برترى جو بودند.
47 - آنـها گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم ، در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل ) ما را پرستش مى كنند (و بردگان ما هستند).
48 - (آرى ) آنها اين دو را تكذيب كردند و سرانجام همگى هلاك شدند.
49 - مـا بـه مـوسـى كـتـاب آسـمـانـى داديـم ، شـايـد آنـهـا (بـنـى اسرائيل ) هدايت شوند.
تفسير:
قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مى رسد
تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (عليه السلام ) پيامبر اولواالعزم
پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در آيات مورد بحث اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سرانجام كار اين قوم مستكبر كرده مى فرمايد:
(سـپـس مـوسـى و بـرادرش هـارون را بـا آيـات خـود و دليل آشكار و روشن فرستاديم ) (ثم ارسلنا موسى و اخاه هارون باياتنا و سلطان مبين ).
در ايـنـكـه مـنـظـور از (آيـات ) و (سـلطان مبين ) چيست ؟ و اين دو، چه تفاوتى با هم دارند؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى كرده اند:
1 - بـعـضـى گفته اند منظور از آيات ، معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيـات نـه گـانـه ) و مـنـظـور از (سـلطـان مـبـيـن )، مـنـطـق نـيـرومـنـد و دلائل داندانشكن موسى (عليه السلام ) در برابر فرعونيان است .
2 - ديـگـر ايـنـكه مراد از (آيات ) همه معجزات موسى است و منظور از (سلطان مبين ) بـعـضـى از مـعـجـزات مـهـم مانند معجزه (عصا) و (يد بيضاء) است ، چرا كه اينها از ويـژگـى خـاصـى بـرخـوردار بـودنـد كـه مـوجـب سـلطـه و پـيـروزى آشـكـار موسى بر فرعونيان مى شد.
3 - اين احتمال را نيز بعضى داده اند كه (آيات ) اشاره به آيات تورات و بيان احكام و مانند آن است ، و (سلطان مبين ) اشاره به معجزات موسى است .
ولى بـا تـوجـه بـه مـوارد اسـتـعـمـال (سـلطـان مـبـيـن ) در قـرآن مـجـيـد، تـفـسـيـر اول نزديكتر به نظر مى رسد چرا كه در موارد متعددى كلمه (سلطان ) يا (سلطان مبين ) در قرآن به معنى دليل و منطق روشن آمده است .
آرى موسى و برادرش هارون با اين آيات و سلطان مبين را فرستاديم (به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او) (الى فرعون و ملاه ).
چـرا تـنـها سخن از ملا (جمعيت اشرافى مرفه و مغرور) مى گويد و نميفرمايد آن دو را به سـوى هـمـه مردم مصر فرستاديم ، اشاره به اينكه ريشه همه فساد، اينها بودند و اگر ايـنـهـا اصـلاح مـى شـدند، بقيه ، كارشان آسان بود، و از اين گذشته آنها سردمداران و دسـتـانـدركـاران كـشـور بـودنـد و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اينكه سردمدارانش اصلاح شوند.
(ولى فـرعـون و اطـرافيانش ، استكبار كردند و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فاستكبروا).
(و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند) (و كانوا قوما عالين ).
تفاوت جمله (استكبروا) با جمله (كانوا قوما عالين ) ممكن است از اين نظر باشد كه جمله نخست ، اشاره به استكبار آنها در برابر دعوت موسى است ، و جمله دوم اشاره به اين است كه استكبار هميشه جزء برنامه آنها و بافت فكر و روحشان بود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه اولى اشاره به استكبار آنها، و دومى اشاره به اين باشد كه آنـهـا از قـدرت و زنـدگـى بـرتـرى بـرخـوردار بـودنـد و هـمـيـن عامل مهم استكبارشان بود.
يـكـى از نـشانه هاى روشن برترى جوئى آنها اين بود كه (گفتند: آيا ما به دو انسان هـمـانـنـد خـودمـان ايـمـان بـيـاوريـم در حـالى كـه قـوم آنـهـا (بـنـى اسـرائيـل ) بـنـدگـان و بردگان ما هستند)؟! (و قالوا ا نؤ من لبشرين مثلنا و قومها لنا عابدون ).
نه تنها ما نبايد زير بار آنها برويم ، بلكه آنها هميشه بايد بندگى ما كنند!
آنـهـا پـيـامبران را متهم به برترى جوئى و سلطهطلبى مى كردند در حالى كه خودشان بدترين سلطه جو بودند و آثار اين خوى زشت در اين گفتارشان به خوبى نمايان است .
بـه هـر حـال بـا اين استدلالات واهى به مخالفت با حق بر خاستند (و موسى و هارون را تـكـذيـب كـردنـد و سـرانـجام همگى هلاك و نابود شدند) و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فكذبوهما فكانوا من المهلكين ).
و سـرانـجـام بـه ايـن تـرتـيـب دشـمـنـان اصـلى بـنـى اسـرائيـل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد.
در هـمـيـن مـرحـله بـود كـه خـداونـد تـورات را بـر مـوسـى نـازل كـرد و بـنى اسرائيل را به انجام برنامه هاى آن دعوت نمود، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
(مـا بـه مـوسـى كـتـاب آسـمـانـى داديـم تـا بـنـى اسرائيل در سايه آن هدايت شوند) (و لقد آتينا موسى الكتاب لعلهم يهتدون ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـات گـذشـتـه در مـرحـله مـبـارزه با فرعونيان سخن از موسى وبـرادرش هـارون در ميان بود، و تمام ضميرها به صورت تثنيه آمده ، ولى در اينجا كه سـخن از نزول كتاب آسمانى است تنها از موسى بحث شده ، زيرا او پيامبر اولوا العزم و صـاحـب كـتـاب و شـريـعـت تـازه بـود، بـعـلاوه هـنـگـام نـزول تـورات او در كـوه طـور بـود و بـرادرش هـارون در مـيـان جـمـعـيـت بـنـى اسرائيل باقى ماند.
آيه و ترجمه


و جعلنا ابن مريم و اءمه اءية و اءوينهما إ لى ربوة ذات قرار و معين (50)
 


ترجمه :

50 - مـا فرزند مريم (عيسى ) و مادرش (مريم ) را نشانه خود قرار داديم و آنها را در سر زمين بلندى كه آرامش و امنيت و آب جارى داشت جاى داديم .
تفسير:
آيتى ديگر از آيات خدا
در آخـريـن مـرحـله از شـرح سرگذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (عـليـه السـلام ) و هـمـچـنـيـن مـادرش مـريم كرده مى گويد: (ما فرزند مريم و مادرش را نشانه اى از عظمت و قدرت خود قرار داديم ) (و جعلنا ابن مريم و امه آية ).
تـعـبـيـر به (ابن مريم ) بجاى (عيسى ) براى توجه دادن به اين حقيقت است كه او تـنـها از مادر و بدون دخالت پدرى به فرمان پروردگار متولد شد، و اين تولد خود از آيات بزرگ قدرت پروردگار بود.
و از آنجا كه اين تولد استثنائى رابطه اى با عيسى و رابطه اى با مادرش مريم دارد هر دو را بـه عـنـوان يـك آيه و نشانه مى شمرد چرا كه اين دو (تولد فرزندى بدون دخالت پدر و همچنين باردار شدن مادرى بدون تماس با مرد) در واقع يك حقيقت بودند با دو نسبت متفاوت .
سـپـس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده مى گويد: (ما آنها را در سرزمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم ) (و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين ).
(ربوه ) از ماده (ربا) به معنى زيادى و افزايش است و در اينجا به معنى سرزمين
بلند مى باشد.
(مـعـيـن ) از مـاده (معن ) (بر وزن شان ) به معنى جريان آب است ، بنابراين ماء معين بـه معنى آب جارى است ، بعضى نيز آن را از ماده (عين ) يعنى آبى كه ظاهر است و با چشم ديده مى شود دانسته اند.
بـه هـر حـال ايـن جـمـله اشـاره سـر بـسـتـهـاى اسـت بـه مـحـل امـن و امـان و پـر بـركتى كه خداوند در اختيار اين مادر و فرزند قرار داد، تا از شر دشمنان در امان باشند و با آسودگى خاطر به انجام وظائف خويش بپردازند.
اما اينكه اين محل كدام نقطه بوده است ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است .
بعضى آن را ناصره (از شهرهاى شامات ) زادگاه حضرت مسيح (عليه السلام ) مى دانند، چـرا كـه بـه هـنـگـام تـولدش گـروهـى از دشـمـنـان كـه خبر تولد او و آينده وى را اجمالا دريـافـتـه بـودنـد در صـدد نـابـوديـش بـر آمـدنـد، امـا خـدا او را در آن محل امن و امان و پر نعمتى حفظ كرد.
بعضى ديگر آن را اشاره به سرزمين مصر مى دانند چرا كه عيسى و مادرش مريم مدتى از عمر خود را براى نجات از چنگال دشمنان به سرزمين مصر پناه بردند.
بـعضى ديگر آن را به سرزمين (دمشق ) و بعضى سرزمين (رملة ) (يكى از شهرهاى شـمال شرقى بيت المقدس ) تفسير كرده اند چرا كه مسيح و مادرش در هر يك از اين مناطق ، قسمتى از عمر خود را گذراندند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه جـمـله فـوق اشـاره بـه مـحـل تـولد مـسـيـح (عـليـه السلام ) در بيابان بيت المقدس باشد، جائى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند
قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد.
و در هـر صـورت آيـه دليـلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مى كردند، و نشان مى دهد كه اگر تمام تيغهاى جهان از جا حركت كنند تا رگى را ببرند تا خدا نخواهد توانائى نخواهند داشت ، و هرگز تنهائى و ياران اندك آنها سبب شكستشان نخواهد شد.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس