آيات 58 تا 63

 

 اولئك الذين انعم اللّه عليهم من النبين من ذريه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذريه ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيت الرحمان خروا سجدا و بكيا (58)

 فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا (59)

 الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنه و لا يظلمون شيا (60)

 جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب انه كان وعده ماتيا (61)

 لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما و لهم رزقهم فيها بكره و عشيا (62)

 تلك الجنه التى نورث من عبادنا من كان تقيا (63)

ترجمه آيات

همان كسانى كه خدا موهبتشان داده بود، از فرزندان آدم و از فرزندان آن كسانى كه همراه نوح بر كشتى سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و آن كسانى كه هدايت كرده و برگزيده بوديم، چون آيه هاى خدا برايشان خوانده مى شد به حال گريه به خاك مى افتادند و سجده مى كردند (58).

و از پى آنان خلفى جانشين ايشان شدند كه نماز را مهمل گذاشتند و پيرو هوسها شدند كه به زودى سرگشتگى خود را خواهند ديد (59).

مگر كسانى كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته كرده باشند آنها به بهشت داخل شوند، و به هيچ وجه ستم نبينند(60).

بهشت هاى جاويدان كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده كه وعده او آمدنى است (61).

در آنجا ياوه اى نشنوند مگر سلامى و در آنجا بامدادان و شامگاهان روزى خويش را دارند (62).

اين بهشتى استكه به هر كس از بندگان خويش كه پ رهيزكار باشد مى دهيم (63).

بيان آيات

در سابق كه درباره غرض اين سوره بحث كرديم گذشت كه آنچه از سياق آن بر مى آيد اين است كه مى خواهد بيان كند كه عبادت خداى تعالى - يعنى دين توحيد - دين اهل سعادت و رشد است، دين انبياء و اولياءاست، و تخلف از طريقه ايشان، يعنى ضايع كردن نماز و پيروى شهوات، پيروى راه ضلالت است و كسى كه چنين كند گمراه است، مگر آنكه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد.

پس آيات و مخصوصا سه آيه اول آن متضمن خلاصه غرض سوره است و اين خلاصه گيرى را به صورت استنباط از داستانهاى وارده در سوره بيان كرده است.

و تفاوت اين سوره با ساير سوره ها همين است كه در ساير سوره هاى طولانى غرض از سوره را به عنوان برائت استهلال در ابتداى آن، و نيز به عنوان حسن الختام در آخر آن بيان مى كند، ولى در اين سوره اين غرض را در وسط آن بيان كرده است.

 

اولئك الذين انعم اللّه عليهم من النبيين ...

كلمه (اولئك ) اشاره به نامبردگان در آيات قبل است، يعنى به زكريا، يحيى، مريم، عيسى، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، موسى، هارون، اسماعيل و ادريس (عليهم السلام).

در سابق هم به اين نكته اشاره كرديم كه از سياق آيات سوره بر مى آيد، داستانهائى كه در آن آورده شده به عنوان مثل است، و اين آيه و دو آيه بعدش نتيجه اى است كه از آن مثالها استخراج شده است، و لازمه اين نظريه اين است كه كلمه (اولئك ) اشاره به عين نامبردگان در همه داستانها بوده و مبتداء باشد و جمله (الذين انعم اللّه عليهم ) صفت آن و جمله (اذا تتلى عليهم...) خبر آن باشد.

اين آن نظريه اى است كه تدبر در سياق آن را افاده مى كند، و اگر جمله (الذين انعم اللّه عليهم ) را خبر كلمه (اولئك ) بگيريم، و در نتيجه جمله (اذا تتلى عليهم ) خبر بعد از خبر باشد، معنايى به دست مى آيد كه آنطور كه بايد با سياق آيه ملائمت و سازگارى داشته باشد ندارد.

در اين آيه خداى عز و جل خبر داده كه بر اين نامبردگان انعام نمود، و اين معنا را مطلق هم آورده، و اين اطلاق كلام دلالت مى كند بر اينكه نعمت الهى از هر سو به ايشان احاطه دارد و ديگر از هيچ سوء و جهتى نقمت و نكبت ندارند، پس اينان اهل سعادت و فلاح به تمام معنى الكلمه هستند.

و از سوى ديگر در سوره حمد، از همين طائفه خبر داده كه اصحاب صراط المستقيم اند و صراط مستقيم را معنا كرده به راهى كه سالك آن از غضب خدا و ضلالت ايمن است، چون فرموده : (اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين ) و نيز در سوره انعام آنان را مردمى ايمن و راه يافته معرفى نموده و فرموده : (الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون ) پس معلوم مى شود اصحاب صراط مستقيم كه مصون از غضب و ضلالتند و ايمان خود را با ظلم مشوب نساخته اند، از هر خطرى كه آدمى را تهديد مى كند ايمنند، پس در سلوك راه زندگى كه پيمودند سعادتمند بودند، و راهى هم كه آنان سلوك كردند راه سعادت بوده است.

كلمه (من ) در جمله (من النبيين ) تبعيضى است، و عديل آن در جمله (و ممن هدينا و اجتبينا) است كه توضيحش خواهد آمد، مفسرين جائز دانسته اند كه كلمه مزبور بيانيه باشد نه تبعيضى، و ليكن شما خواننده توجه داريد كه اگر اينطور باشد معنا چنين مى شود كه (اينان كه خدا انعامشان كرده انبياء هستند) و حال آنكه گفتيم كلمه (اولئك ) به همه نامبردگان بر مى گشت كه بعضى از آنان مانند مريم از انبياء نبودند، مگر آنكه بگويند: كلمه مذكور اشاره به نامبردگان، از باب مثل باشد، و معنا اين باشد: (اينان كه نامبرديم و امثالشان كه خدا انعامشان كرده انبياء و از آنانند كه ما هدايت و انتخابشان كرديم.).

و جمله (من ذريه آدم ) در معناى صفت است براى (نبيين )، و كلمه (من ) در آن براى تبعيض است، يعنى از انبيايى هستند كه بعضى از ذريه آدم و نمونه هايى از جنس بشر بودند، نه اينكه بيان براى (نبيين ) باشد، چون اگر بيان بگيريم خلل در معنا رخ مى دهد، (چون معنا اين مى شود كه ذريه آدم پيغمبرند).

جمله (و ممن حملنا مع نوح ) عطف است بر جمله (من ذريه آدم ) كه مراد از آنان افرادى است كه در كشتى با نوح بودند، و ذريه آنان كه خداوند در ذريه شان بركت نهاد و به حكم آيه (و جعلنا ذريته هم الباقين ) ذريه خود نوح بودند.

جمله (و من ذريه ابراهيم و اسرائيل ) نيز مانند جمله قبلش عطف بر جمله (من النبيين ) است.

خداى تعالى در اين آيه افرادى را كه بر آنان انعام نموده چهار طائفه معرفى كرده است :

1 - ذريه آدم 2- آنانكه با نوح در كشتيشان قرار داد، 3 - ذريه ابراهيم 4 - ذريه اسرائيل، و اين چهار طائفه هر يك نسبت به طائفه بعد خود شمول دارد، و با ذكرش حاجت به ذكر آن نمى گذارد زيرا مثلا ذريه اسرائيل خود ذريه ابراهيم بودند و ذريه ابراهيم و اسرائيل از آنانكه با نوح به كشتى در آمدند بودند، و همه نامبردگان از ذريه آدم (عليه السلام) بودند.

و شايد وجه اين تعبير، و ذكر خاص بعد از عام، اشاره به اين باشد كه نعمت سعادت، و بركت نبوت بر نوع بشر دفعه بعد دفعه نازل شده، و اين معنا را قرآن كريم در چهار جا براى چهار طايفه ذكر فرموده :

اول : براى عامه بنى آدم، كه فرموده : (قلنا اهبطوا منها جميعا فاما ياتينكم منى هدى فمن تبع هداى فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).

دوم : آنجا كه مى فرمايد: (قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك و امم سنمتعهم ثم يمسهم منا عذاب اليم.).

سوم : آنجا كه مى فرمايد: (و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم و جعلنا فى ذريتهما النبوه و الكتاب فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون ).

چهارم : آنجا كه مى فرمايد: (و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين ).

پس در اين چهار ميعاد، نوع بشرى را به نعمت نبوت، و موهبت سعادت اختصاص داده، و در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: (من النبيين من ذريه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذريه ابراهيم و اسرائيل ) بدان اشاره نموده، و در داستانهاى گذشته از ذريه هاى چهارگانه نمونه هائى - يعنى ادريس از ذريه آدم، و ابراهيم از ذريه كشتى نشينان با نوح، و اسحاق و يعقوب از ذريه ابراهيم، و زكريا و يحيى و عيسى و موسى و هارون و اسماعيل، آنطور كه استظهار نموديم - از ذريه اسرائيل گذشت.

جمله (و ممن هدينا و اجتبينا) عطف است بر (من النبيين )، و اين نبيين غير آن كسانى است كه خدا بر آنان انعام نمود زيرا اين نعمت مخصوص به نبيين و منحصر در ايشان نيست تا بگوئيم (الذين انعم اللّه عليهم ) همان نبيين هستند، به دليل اينكه آيه (و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا) صريحا فرموده كه (الذين انعم اللّه عليهم ) هم نبيين هستند و هم صديقين و شهداء و صالحين.

علاوه بر اين خداى سب حان در ضمن داستانهايى كه به عنوان نمونه از (الذين انعم اللّه عليهم ) آورده يكى هم داستان مريم است و حال آنكه مى دانيم او از انبياء نبوده بلكه از صديقين است مانند آيه شريفه (ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقه ) پس مراد از جمله (و ممن هدينا و اجتبينا) انبياء نبوده بلكه صديقين و شهداء و صالحين است.

نظريه آن مفسرى كه گفته : جمله (و ممن هدينا و اجتبينا) عطف بر جمله (من النبيين) است، و كلمه (من ) را در آن بيانيه گرفته، فاسد است. بعضى ديگر در فساد آن گفته اند كه ظاهر عطف اين است كه ميان معطوف ومعطوف عليه مغايرت باشد، و بنابراين صاحب اين نظريه ناگزير است براى توجيه نظريه خود بگويد كه معناى آيه اين است كه (و از جمله كسانى كه ما برايش ميان نبوت و هدايت و اجتباء جمع كرديم تا بيشتر احترامش كنيم...) و اين معنا خلاف ظاهر آيه است. و ليكن اين اشكال به او وارد نيست، چون اگر در عطف لازم است ميان معطوف و معطوف عليه مغايرت باشد، مغايرت فى الجمله است، نه اينكه مصداق هر يك غير ديگرى باشد، بلكه همين كه بر حسب وصف و بيان مختلف باشد كافى است.

و نيز يكى ديگر از نظريه هاى فاسد اين است كه گفته اند: جمله مذكور عطف است بر جمله (من ذريه آدم ) و كلمه (من ) را هم در آن تبعيضى گرفته اند، كه وجه فسادش از آنچه گذشت معلوم شد.

و باز نظير آن، نظريه كسى است كه گفته جمله (و ممن هدينا) جمله اى استينافى و ابتدايى است، و عطف بر ما قبل نيست، زيرا كلام قبلى در كلمه (اسرائيل ) تمام شده، و از جمله مورد بحث دوباره شروع به سخن شده و فرموده كه (ميان امتها از كسانى كه ما هدايتشان كرده و انتخابشان نموديم، مردمى هستند كه وقتى آيات رحمان بر آنان خوانده مى شود با چشم گريان به سجده مى افتند) و مبتداى جمله به خاطر اينكه معلوم بود حذف شده. اين نظريه را به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند.

ولى اين تقدير گرفتن مبتدا تقديرى است بدون دليل، علاوه بر اين با اين تفسير غرض از آيه پايمال مى شود، چون غرض از آن به طورى كه سياق بر آن گواهى مى دهد اين است كه طريقه آن بندگان را كه خدا بر آنان انعام فرموده بيان كند و بفرمايد كه به اين جهت به ايشان انعام شد كه براى خداى تعالى خضوع و خشوع داشتند، و اگر به بازماندگانشان آن انعام را نكرد براى اين بود كه ايشان از طريقه پدران خود اعراض نموده، نماز را ضايع و شهوات را پيروى كردند، و اين غرض تمام نمى شود مگر به اينكه جمله (اذا تتلى عليهم ) تا به آخر، همه خبر باشد، براى جمله (اولئك الذين انعم اللّه عليهم )، و اگر جمله (و ممن هدينا) تا به آخر را استينافيه و مقطوع از ما قبل بگيريم اين غرض به كلى باطل مى شود.

كلمه (سجدا) در جمله (خروا سجدا و بكيا) جمع ساجد است و كلمه (بكى ) بر وزن فعول جمع باكى است، و جمله مذكور خبر است براى كلمه (للذين ) كه در صدر آيه است، احتمال هم دارد كه به خاك افتادن براى سجده با حالت گريه، كنايه باشد از كمال خضوع و خشوع، زيرا سجده مجسم كننده كمال خضوع، و گريه مجسم كننده كمال خشوع است، و بنابراين معنا، جا دارد مقصود از آيات و تلاوت آن ياد آورى هر چيزى باشد كه شأنى از شؤ ون خداى تعالى را حكايت مى كند.

و اما اينكه بعضى گفته اند: مراد از تلاوت آيات، قرائت كتابهاى آسمانى، و يا خصوص آن آياتى از آن كتابها است كه عذاب كفار و مجرمين را خاطر نشان مى سازد، و يا مراد از (سجود)، نماز يا سجده تلاوت است، و يا اينكه گفته اند: مراد از (بكاء) گريه در هنگام شنيدن آيات و يا تلاوت آن است، احتمالاتى بى وجه است.

پس معناى آيه (و خدا داناتر است ) اين شد كه : اينان كه خدا انعامشان كرده بعضى از انبياء از ذريه آدمند، و از آنهايى هستند كه خدا با نوح در كشتى سوارشان كرد، و از ذريه ابراهيم و اسرائيلند، و بعضى ديگر از اهل هدايت و اجتبايند كه براى خداى رحمان خاضعند، و چون نزد ايشان آيات او تلاوت شود خاشعند.

البته در اينجا جا داشت بفرمايد: (كانوا اذا تتلى عليهم...) ولى اينطور نفرموده چون عنايت در اين مقام به بيان حال نوع است، بدون اينكه نظرى به زمان گذشته و آينده داشته باشد و تنها عنايت به تقسيم آن به سلف صالح و خلف طالح، و توبه كارى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كند بوده، و اين خود روشن است.

 

فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا

اهل لغت گفته اند: كلمه (خلف ) در صورتى كه با سكون لام خوانده شود به معناى بدل زشت است، و در صورتى كه با فتحه لام خوانده شود ضد آن است، يعنى به معناى بدل خوب است، گاهى هم مى شود كه بعكس استعمال شود.

و كلمه (اضاعوا) از ضياع است، كه ضياع هر چيزى به معناى فساد و يا از بين رفتن آن است، از اين جهت كه آنطور كه بايد، سرپرستى نشود، مثلا وقتى گفته مى شود (فلان اضاع المال فلانى مال را ضايع كرد) كه با سوء تدبيرش آن را محافظت نكرد و از دست داد، و در جايى مصرف كرد كه نبايدمى كرد.

كلمه (غى ) به معناى ضد رشد است، و رشد به معناى اصابه واقع است، قهرا غى به معناى اين است كه كسى فكرش به واقع نرسد و به خطا رود، كه در حقيقت قريب المعناى با ضلالت است كه خلاف هدايت مى باشد، و خود به معناى پيمودن راهى است كه صاحبش را به غايت منظور خود برساند.

پس معناى جمله (فخلف من بعدهم خلف...) اين است كه به جاى آنان كه خدا انعامشان كرده بود و طريقه شان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مى شدند، قومى آمدند و قائم مقام ايشان شدند كه آنچه را از آنان گرفتند يعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضايع كرده و در آن سهل انگارى نمودند، بلكه به كلى از آن اعراض نمودند، و در عوض ‍ شهوات را پيروى كردند، و در نتيجه همان شهوات، ايشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گرديد.

از همين جا روشن مى شود كه مراد از ضايع كردن نماز فاسد كردن آن است، به اينكه در آن سهل انگارى و بى اعتنايى كنند، و در نتيجه كار به جايى برسد كه آن را بازيچه قرار دهند و در آن دخل و تصرف نمايند، و سر انجام بعد از قبولش به كلى تركش كنند و ضايعش گذارند.

پس اينكه بعضى ها گفته اند: مراد از ضايع كردن نماز ترك آن است خيلى حرف صحيحى نيست، چون ترك، به كلى ضايع كردن را نمى گويند، و عنايت دو آيه شريفه متعلق به اين نكته است كه دين الهى از آن طبقه صالح به اين طبقه خلف ناصالح آنها منتقل گرديد، و حق جانشينى آنان را درباره دين ادا نكردند، و آنچه را از نماز به ارث برده بودند ضايع گذارند، در حالى كه نماز تنها ركن عبوديت بود، و در عوض شهوات را كه سد راه حق است پيروى نمودند.

(فسوف يلقون غيا) - بعضى ها گفته اند: يعنى (فسوف يلقون جزاء غيهم به زودى كيفر غى خود را مى بينند)، و در حقيقت اين عبارت مانند جمله (و من يفعل ذلك يلق اثاما) است كه، تقديرش (و من يفعل ذلك يلق جزاء اثمه ) است، يعنى هر كس چنين كند كيفر گناه خود را مى بيند.

ممكن هم هست مراد از غى، خودش باشد نه جزايش، به اين صورت كه غى را غايت و منتهاى سير در مسير فرض كرده باشد، و مسير عبارت باشد از ضايع كردن نماز و پيروى شهوات، و نقطه انتهايش عبارت باشد از غى، آنگاه فرموده باشد حال كه اين طبقه ناخلف راهى پيش گرفته اند كه نهايتش غى است، به زودى به همان نهايت نيز مى رسند، حال يا به اينكه در قيامت كه عالم كشف حقايق است پى به گمراهى خود مى برند، يا به اينكه همان گمراهى رفته رفته در دلهاشان رسوخ مى كند تا آنجا كه از اولياى شيطان شوند، همچنانكه فرمود: (ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين ) و به هر حال عبارت مذكور استعاره از كنايه لطيفى است.

 

الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنه و لا يظلمون شيئا

اين آيه استثنايى از آيه سابق است، و مى فرمايد: كسانى كه از اين راه شيطانى برگردند و ايمان آورده عمل صالح كنند داخل بهشت گشته و به هيچ وجه ظلم نمى شوند بلكه به همان طبقه گذشته كه مورد انعام خدا بودند ملحق مى گردند البته با آنان، نه اينكه از آنان باشند همچنانكه در آيه (و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا) نيز فرمود: كسانى كه خدا و رسول را اطاعت مى كنند با كسانى (نه از كسانى ) خواهند بود كه خدا به ايشان انعام فرموده، كه عبارتند از انبياء و صديقين و شهداء و صالحين، كه نيكو رفقايى هستند.

(فاولئك يدخلون الجنه ) - اين جمله از باب به كار بردن مسبب در جاى سبب است، و اصل آن (اولئك يوفون اجرهم ) است، يعنى ايشان به تمام و كمال اجر خود را مى يابند، به دليل اينكه بعد از آن فرموده : (و لا يظلمون شيئا) چون ظلم نشدن در كوچكترين عمل از لوازم يافتن اجر تمام و كمال است، نه از لوازم داخل بهشت شدن.

 

جنات عدن التى وعد الرحمن عباده بالغيب انه كان وعده ماتيا

كلمه (عدن ) به معناى اقامت است، و اگر بهشت را عدن ناميده اند اشاره به اين است كه انسان بهشتى در بهشت، جاودان و ابدى است، و كلمه (وعده به غيب ) وعده به چيزى است كه موعود فعلا آن را نمى بيند، و (ماتى ) بودن (وعد) به اين است كه تخلف نكند، در مجمع البيان گفته : كلمه (ماتى ) اسم مفعول است ولى معناى فاعل دارد، چون درست است كه تو، به آن وعده مى رسى، ولى آن هم به تو مى رسد، هم چنانكه هر چيز كه به آدمى برسد آدمى هم به آن مى رسد، هم گفته مى شود پنجاه سال بر من آمد، و هم من به پنجاه رسيدم، بعضى ديگر گفته اند: موعود آدمى نيست، بلكه بهشت است و مؤمنين به بهشت مى رسند، نه اين كه بهشت به مؤمنين برسد.

 

لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما و لهم رزقهم فيها بكره و عشيا

همانطور كه در اين آيه بيان فرموده يكى از خصوصى ترين صفات بهشت آن است كه در آن لغوى شنيده نمى شود، و خداى تعالى به اين نعمت در چند جا منت نهاده كه به زودى تفصيلش را در جاى مناسبى ان شاء اللّه بيان مى كنيم.

و اگر سلام را از آن استثناء كرده استثناى منفصل است، و كلمه (سلم) قريب المعناى با امن است - كه در سابق فرق ميان آن دو گذشت - و خلاصه اش اين بود كه وقتى به كسى مى گويى تو از من در امانى معنايش اين است كه از من حركت و سخنى كه ناراحتت كند نخواهى ديد، ولى وقتى به كسى مى گويى سلام من بر تو باد، معنايش اين است كه نه تنها چيزى كه ناراحتت كند نمى بينى، بلكه هر چه مى بينى چيزى خواهد بود كه ناراحتت نمى كند، و اهل بهشت اين سلام را از ملائكه و از رفقاى بهشتى خود مى شنوند، همچنان كه خداى تعالى از ملائكه حكايت كرده كه مى گويند (سلام عليكم طبتم ) و به رفقاى بهشتى نسبت داده فرموده (فسلام لك من اصحاب اليمين ).

(و لهم رزقهم فيها بكره و عشيا) - ظاهر كلام اين است كه آمدن رزق در صبح و شام كنايه باشد از آمدن آن پشت سر هم و بدون انقطاع.

 

تلك الجنه التى نورث من عبادنا من كان تقيا

كلمه (ارث) و (وراثت) به معناى اين است كه مال و يا شبه مالى از شخصى به ديگرى برسد، بعد از آنكه شخص اول آن را با مردن خود و يا با جلاى وطن و امثال آن ترك گفته باشد.

و در اينجا بهشت را از اين جهت ارث ناميده كه بهشت در معرض آن بود كه به تمامى افراد اعطاء شود، چون خدا آن را به شرط ايمان و عمل صالح به همه وعده داده بود، پس اگر به متقين اختصاص يافت و ديگران به خاطر اضاعه نماز و پيروى شهوات محروم شدند، در حقيقت از اينان به آنان ارث رسيده، نظير اين عنايت در آيه (ان الارض يرئها عبادى الصالحون) به كار رفته، و در آيه (و قالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنه حيث نشاء فنعم اجر العاملين ). ميان ارث دادن و اجر جمع شده است.

بحث روايتى

در مجمع البيان در ذيل آيه (و ممن هدينا و اجتبينا...) از على بن الحسين (عليهمالسلام) روايت آورده كه فرمود: مقصود از آنان ماييم.

مؤلف: مناقب ابن شهر آشوب از آن جناب نظير روايت گذشته را آورده، و با تفسيرى كه ما براى اين آيه كرديم معناى روايت روشن گرديد، چون مراد از آن اهل هدايت و اجتباء از غير انبياء است هر چند كه انبياء (عليهم السلام) هم اهل هدايت و اجتباء هستند، و ليكن اينطور نيست كه غير انبياء كسى اهل اجتباء و هدايت نباشد، به دليل اينكه قرآن كريم صريحا مريم را اهل اجتباء دانسته، با اينكه آن جناب پيغمبر نبوده.

در تفسير روح المعانى گفته است : بعضى از اماميه از على بن الحسين (رضى اللّه عنهما) روايت كرده اند كه فرموده : منظور از اين آيه ماييم، ولى اين سخن خلاف ظاهر آيه است، علاوه بر اين حال روايات اماميه هم بر كسى از ارباب تميز پوشيده نيست. اين بود كلام روح المعانى، و خطاء اين گفتار از آنچه گذشت معلوم است، و علت اشتباه وى اين است كه جمله (و ممن هدينا و اجتبينا) را عطف بر جمله (من ذريه آدم ) كرده و جمله (من النبيين ) را بيان براى جمله (اولئك الذين...) گرفته است، در نتيجه (اولئك الذين انعم اللّه عليهم ) را منحصر به نبيين كرده، آنگاه ناچار شده بگويد كه آيه شريفه غير انبياء را شامل نمى شود، با اينكه خود او مى داند كه خداى تعالى در زمره همان منعم عليهم مريم را نام برده، با اينكه آن جناب پيغمبر نبوده.

و در الدر المنثور است كه احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن حبان، حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، ابن مردويه و بيهقى (در كتاب شعب الايمان )، از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت : از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى خواند (فخلف من بعدهم خلف،) و مى فرمود: بعد از شصت سال اين خلف خواهد آمد كه (اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا)، آنگاه خلفى پديد مى آيد كه قرآن مى خوانند، اما اين قرآن از گلويشان تجاوز نمى كند، و سه طائفه قرآن مى خوانند، مؤمن و منافق و فاجر.

و در مجمع البيان در ذيل جمله (اضاعوا الصلوه ) گفته بعضى ها گفته اند كه مقصود كسانى است كه نماز را از وقت خود تاخير بيندازند نه اينكه ترك كنند و اين معنا از امام صادق (عليه السلام) روايت شده.

مؤلف: در كافى نيز نظير اين معنا را از داوود بن فرقد، از آن جناب روايت كرده، و نيز از طرق عامه از ابن مسعود و عده اى از طبقه بعد از صحابه روايت شده.

و از كتاب جوامع الجامع، و نيز در روح المعانى، در ذيل جمله (و اتبعوا الشهوات ) از على (عليه السلام) روايت آورده اند كه فرمود: پيرو شهوات كسى است كه ساختمان هاى عريض و طويل بسازد، و مركب مورد تماشاى مردم سوار شود، و لباس انگشت نما بپوشد.

و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از طريق نهشل از ضحاك از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: غى، دره اى است كه در جهنم قرار دارد.

مؤلف: در رواياتى ديگر آمده كه غى و اثام دو نهر است در جهنم، و اين روايات بر فرض هم كه صحيح باشد آنطور كه بعضى پنداشته اند تفسير ديگرى براى اين دو كلمه نيست، بلكه بيان مال امر غى است كه خلاصه جزاى آن در قيامت به چه صورتى خواهد بود، نظير اين روايت، روايتى است كه در معناى كلمه (ويل ) آمده كه چاهى در جهنم است، و نيز در تفسير طوبى آمده كه درختى در بهشت است، و همچنين رواياتى ديگر كه صورت و مجسم آخرتى كيفر را بيان مى كنند.


این وب سای بخشی از پورتال اینترنتی انهار میباشد. جهت استفاده از سایر امکانات این پورتال میتوانید از لینک های زیر استفاده نمائید:
انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس